tag:blogger.com,1999:blog-6800850631049704092024-02-08T17:38:51.196+03:30انجمــــــــــــن نارضـــــايتي ...خَــــر بـــار را مي پذيـــرد. تــو،انــساني! ! !سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.comBlogger29125tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-7843297703213492762011-02-15T19:34:00.002+03:302011-02-15T20:35:24.524+03:30بیـــــست و نـــــهم+ اینبار مطلب یکم طولــــانیه، یا تا تـــه بخونید یا خدافظ + فحش و کلمه دلبــــخواه زیــــــاد داره، مادر ترزا نشوید + از هیـــــچ خط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا ... پیروی نمی کنه پست اینبــــار + روی صحبتم همگانیه، به خود نگیریـــد، یا خیلی به خــــود بگیرید!<br /><br />اول : تویی که دیروز باطوم و فرو کردی تــــو کـــ ـون اون جوونی که سرش و زیر انداخته بود و داشت می رفت، بعدشم فقط برگشت نگات کرد و بغض کرد و رفت و تو با بقیه کور کچلا خندیدین، بــــدون که بابات همسایه بغلیتونه، یعنی مادرت جنـــــ ـدس !<br />شمایی که دیروز مثه تخم جـــــن ریخته بودین تو خیابون و یکی یه دسته خر گرفته بودین دستتون بدونین که یه روز این دسته خر که دستتون بود، میره تو کـــــونتون. بعد اون روز شما میاید زار می زنید که این و از ماتحت ما در بیارید، اون وقت مام میگیم بـیــــــــلاخ !<br />تویی که دیروز 2 دستی خرخره منو چسبیدی و کت و کـــــولت و باز کرده بودی انگار که زیر بغلت ریده بودن، بدون که بچگیات تو شهرتون اون آخونده که بهت قرآن یاد می داد توی اون دالونک کــــ ـونت گذاشت و توام عقده ات زد بالا !<br />تویی که تیپت شبیه این دختر بازای تجاوزکار بود و یه کلاهخود گذاشته بودی سرت و ملت و مثه شـــــاف نگا می کردی بدون خواهر محترمتون و زیر پل خیلیا دیدن که خیلی کارا می کرده.<br />شمایی که دیروز رو موتور نشسته بودین و کــــلتاتون و کشیده بودین از قلاف بیرون، بدونین که یه روز یکی یه تیر تو مخـــــاتون جا خوش می کنه، پس پیش پیش به نه نــــه بابا بگید اون روز نیان بگن پسر من گل بود، بلبل بود، سنبل بود، دکتر بود.<br />شما ده/بیست نفری که امروز برای دفاع از اون دانشجوی بسیجی جاکــــش که زیر دست و پای ملت مُــرد اومده بودین تظاهرات و پلاکارتای مرگ بر فتنه گر و موسوی و کروبی و همسایه بغلی و مبارک و بن علی گرفته بودین دستتون بدونین، به تخــــم این نظامم حساب نمی شین، یه روز می فرستنتون بگــــا !<br />و در نهایت ملتی که دیروز اومدین و کتک خوردن دخترارو نگا کردین و فقط تو دلتون فحش دادین و مثه الم یزید واسادین سر جاتون بدونین، وقتی به دموکراسی و آزادی و اینا برسیم می خواین بیاید بگید ایــــول، مام تو این تظاهراتا بودیما، ما نظام و ساقط کردیما!<br /><br />دوم: کیـــهان امروز تیتر زده بود 300/400 آشغال دیروز اغتشاش گری کردن و فتنه انگیزی را انداختن.<br />آخه کــــ ـون نشور چقد کــــ ـس خولی که واسه 300 نفر ایـــــــــــــن همه سگــــان ویژه و بسیجی و اُن و گــُـــ ـه میاری تو خیابون و پول می دی واست امنیت دست و پا کنن. چقد کــــ ـس مغزی که اینترنــــت و خط موبایل به گـــــا می دی، چقد گـــــاوی که وضعیت فوق العاده اعلام می کنی به همه نیرو انتظامیا، چقد خـــــری که به همه سرویس سیاسی روزنامه ها خبر دستوری فـــکس می کنی که فردا کارش کنن. چقد بی خایـــــه ای که واسه 300/400 نفر یه مجوز نمی دی که برن کیــــر بخورن که اِ عددی نیسیم بابا بیا بیخیال شیم.<br />بعدشم شما خط سیاسی و اعتقادی و همه چیتون اسلامی و علی/محمدیه. اما حرفای این امام و پیامبرتونو به تخـــــمتون هم که نمی گیریــد، می گی نه؟<div> + امام علی توی نهج البلاغه می گه: با دشمن خونیت هم باید به ادب و احترام سخن بگویی. آنقدر که هر که شما را دید حقانیت و ادب را به نفع تو داند. حالا تو میای به دشمنت می گی آشغال و گوسفند و هر اَن دیگه ای...<br /><br />سوم: من شخصا از تیتر و سرمقاله(تهران دیروز آرام بود) مدیر مسئول روزنامه تهران امروز معذرت می خوام. ایشون(آقای جمالی/خایــــه ماله نظام) با این سرمقاله اش امروز ریــــــد به فروش روزنامه. کل تحریریه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی اعتراض کردن و جواب ایشون این بود که هیچ جوابی نداد و روزنامه رو ترک کرد. اگه فردا از کار بی کار شدیم شما بدونید و آگاه باشید.<br /> + از دیروز هر چی خبر می نویسیم که انتقاد دولته به صورت قایمکی حذف می شه. یه مطلبی نوشته بودم که توش سیستم حمل و نقل هوایی کشور رو قهوه ای کرده بودم. اما به دستور آقای جمالی/خایــــه ماله نظام انگ خورد و به دلیل اختلال در تصمیمات دولت حذف شد.<br /><br />چهارم: نمایندگان مجلس(همون نمایندگان مردم) امروز توی مجلس همگی بیانیه دادن که سران فتنه رو اعدام کنن. بعدشم بلاند شدن شعاد دادن مرگ بر فلان و بیسار و اینا. حالا از سه دید می شه این موضوع رو بیان کرد: 1- من شاشیـــــدم به ملتی که شما نماینده اونایی 2- من شاشیــــــدم به نماینده ای که ملت واسه خودش گذاشته اونجا 3- من شاشیــــدم به ملت و مجلس ! اختیار واسه شاشیدم به این سه گزینه دست شماس.<br /><br />پنجم: آلبوم "یادگاری" سیاوش قمیشی خیلی به موقع اومد. اگه دیشب این آلبوم نمی اومد من ممکن بود دست به خیلی کارا بزنم. وقتی دانلود کردین در مقابل آهنگ "یادگاری" / "بی خیال" / "بن بست" سر تعظیم فرو بیارید تا رستگار شوید.<br /> و در نهایت توصیف دیشب: چشای مونده به راهو، شب تنهایی ماهو، یه دل بی سر پناهو، من و خونه/ ساعتای غرقه خوابو، این من بی تو خرابو، یادت هرگز نمی مونه.<br /><br /></div><div><div><br /></div></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-60312473071052874852011-02-08T19:52:00.003+03:302011-02-08T20:06:49.652+03:30بیســـــت و هشــــتماگه شـــــما دکـــتر شریعتی و روشنفکر خوش سخن می بینی، حتــــــما باید احمدی نـــژاد و هم وطن پرست قــــدر قـــدرت بدونی ولـــــــا غیر !<br />یه روزی یه جایی(وبلاگ قبلیم) در مورد دکـــــــتر شریعتی اینچنین(<a href="http://impudentlytheorys.blog.com/2010/02/22/no8/">کلیک</a>) نوشتم. خواستم بگم دکـــــتر جان موضع ام هنوز هون شمشیر از رو بستنه، ولـــــــا غیر.<br /> - نشستم نوشته های وب قبلیم و خوندم دیدم خیلی باحـــــال می نوشتما، دستم درد نکنه، دمم گرم...<br /><br />به زیان کوچه و خیابون: شلوارای بنفش پاشونه، سیبیلشون پر و پیمون روشنفکریه، کتشون چهارخونه و یکم تنگه، موهاشون وزوزی و تخــــ ـمیکه، فریم عینکشون گنـــــده و گرده و مشــــکی، سر و ته اش و بزنی توی خیابون انقلاب گیرشون میاری، بعد با خودت می گی اینا تـــــه روشن فکریه، بیا کشور و بدیم دست اینا، بد باهاشون که حرف می زنی ایدئولوژیشون ذهنیت دکــــــتر شریعتیه، بزرگ مردشون دکــــــتر شریعتیه، سخن ورشون دکــــــتر شریعتیه، روشن فکرشون دکــــــتر شریعتیه و راه و رسم نظامشون هم علایق دکـــــتر شریعتیه. پس خواننده محترم، بـــــشاش به این روشن فکری و خیابون انقلاب و شلوار بنفش و ...سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com14tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-22454592742456927102011-02-06T20:08:00.002+03:302011-02-06T20:36:26.412+03:30بیــــست و هفتـــــمآقا موســــوی و حــــاج کروبی نامه نوشتن به وزارت کشور و ازش درخواست اجازه تظاهرات بنابر بند فلان قانون اساســـی کردن.<br />مسلما این نامه انعکاس زیادی بین مردم و اینوریا و اونوریا داشته. حالا ما میایم یه چندتایی از اظهار نظرایی که امروز در یک گزارش میدانی به دست رسید براتون می نویسیم.<br />گروه اول- مردم جوگیــــر و های و هویی: ایول، رهبرامون پا شدن، حالا نوبت ماس که بلند شیم، ایندفعه می زنیم دهن مهن جمهوری اسلامی و آسفالت می کنیم. از همین الان : مرگ بر دیکتاتور، رای ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می دن.<br />گروه دوم- نا امیدان و بی خیال شدگان: ای بابا، که چی؟ توپ این جمهوری اسلامی و تکون نمی ده. می رن خودشون و به کشتن می دن. نمیشه آقا، اگه می خواست بشه همون اول می شد. به فکر نون شبت باش.<br />گروه سوم- مردمی که چشمشان آب نمی خورد: از این مردم آبی گرم نمیشه. جیــــگر این کار و ندارن. خودشون و مچل کردن.<br />گروه چهارم- مفته خود دان ها و استفاده چی ها: ببینیم و تعریف کنیم. خلاصه می خوام ببینم ایندفعه این جنبش سبزیا چیکا می کنن دیگه. ببینیم می تونن نسل این جمهوری اسلامی بکنن راحت شیم.<br />گروه پنجم- شاس مغزها و عصر حجری ها: کی؟ چی؟ نامه به کجا؟ کی این نامه رو نوشته؟ موسوی کی بود؟ مگه کروبی و نگرفتن؟<br />گروه ششم- گوش سپردگان رهبری: تا آقا هست خیچ کس هیچ غلطی نمی تونه بکنه. جنبش سبز کارش پارسال با کمک امام زمان تموم شد.<br />گروه هفتم- دانشجویان و روشن فکران خیابان انقلاب: اگر ما بخواهیم به سمت یک نظام دموکرات حرکت بکنیم. باید برای این جنبش یک رهبر انتخاب بکنیم. که مانیفست این لیدر در اندازه بدنه قطور این جنبش پاپیولار باشد و بتوانیم هشت پایی به نام جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنیم.<br />گروه هشتم- نظریه پردازهای عامی: ببین ما باید مثه مصر یهو بریزیم توی خیابون. بعد بریم میدون آزادی رو بگیریم و همونجا بمونیم، بخوابیم، نماز بخونیم، تا خامنه ای بره و نظام عوض شه. آره، راهش همینه.<br />گروه نهم - نون شب ندارها: بابا بگو پول کجاس. اینا که شام نهار و اجاره خونه واسه زن بچه نمی شه. این می ره اون میاد. به هر حال هر کی بیاد من باید اجاره خونه بدم. فرقی نداره.<br /><br />اگه بخوام بازم بگم خیلی زیاد تر از این حرفاس. و مجموعه ی تمام این گروه ها می شن ملت شجاع و با فهم و انقلابی ایران که به چشم به هم زدنی می تونن با هم متحد شن و جنبش اعتراضی تشکیل بدن بعد فرداش هر کی دست به خشتک ابراز عقیده کنه، بر اساس نظام دموکراتیک.<br />به زبان کوچه و خیابان و ایندفعه خودتون برای من بنویسید ببینم چیکا می کنید؟!سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com13tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-60255818678312839502011-02-03T22:20:00.000+03:302011-02-03T23:26:55.874+03:30بیــــست و شـشـماول: ساعت 6 صبح اس.ام (Short message) دادن با این متن: نماز جمعه فردا با امامت مقام رهبری، آیت الله خامنه ای برگزار می شود. از ساعت 8 صبح پذیرای شما هستیم. یعنی احیانا صبحونه در خدمت مقام معظمید. احیانا شیر و کیک می دن، در همه میدون اصلی تهرانم اتوبوس و مینی بوس حاضره که بیارتون(این و اخبار گفت). خوب دیگه همه چی که حاضره، هم صبحونه، هم اتوبوس، هم تخلیه انرژی از راه داد زدن! بنابراین فردا شاهد جمعیت عظیمی هستیم که می خوان صبحونه بخورن، شعارای اساسی بدن، مشت تو دهن آمریکا بزنن، اسرائیل و محو کنن، جمهوری اسلامی و به مصر صادر کنن و فتنه رو محاکمه کنن یا هر گــــــُه دیگه ای...<div><br /><div>دوم: حالم از فضای خبری که این روزا به کسالت بار ترین شکل ممکن پیش می ره بهم می خوره. هر جا نگاه می ندازی مصر، کشورهای عربی، تظاهرات، تغییر، شباهت اعتراض مصر و جنبش سبز، فتنه گران، بیانیه، اسلام، انقلاب اسلامی، امام آمد، شاه رفت، مرگ بر آمریکا، حسنی مبارک و هر گــــــُه دیگه ای...</div><div><br /></div><div>سوم: توی یوتوب پر از کلیپ های رقص دخترا توی مدرسه اس. نشستم همشون و دیدم. خیلی حال داد. آدم افتخار می کنه. تو مدرسه ها از صبح تا ظهر سر هر کلاسی از مسلمانی و اسلام و خط امام و اینها می گن و مخ و شستشو می دن و هر گـــــُه دیگه ای. اما در چند دقیقه این دخترا همه رو به چپ شون می گیرن و می زنن می رقصن </div><div><br /></div><div>چهارم: این یارو آیت الله نوری همدانی گفته: به مردم مصر توصیه می کنم سمت برقرار کردن نظام سکولار نرن، و خواسته شون تنها برقرار کردن نظام اسلامی باشد. بعد توی خط دوم می گه: مردم مصر نباید بگذارند که کشورهای بیگانه برای اعتراضشان مسیری در نظر بگیرند یا پیشنهاد استقرار نوعی حکومت را بدهند. به همین خاطر ایشون یا خودش رو مصری می دونه که بیگانه حساب نمی شه و پیشنهاد می ده. یا حوش و حواسش سر جاش نیست یادش می ره خط بالا چی گفته. یا می خواد حرف جمهوری اسلامی و قرقره کنه، یا هر گـــــُه دیگه ای....<br /></div></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com11tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-39985426447637095292011-01-30T22:52:00.002+03:302011-01-30T23:18:42.951+03:30بیــست و پـــــنجماول: در حالی که از دست آوردهای همه سویه انقلاب اسلامی تعریف و تمجید می کرد به سرباز کنار دستی اش گفت: "زمان شاه به ما که سرباز بودیم شام،ناهار درست حسابی می دادن. موقعی ام که می خواستیم بریم مرخصی، بلیط قطار یا اتوبوس بهمون می دادن.همه چی روی حساب کتاب بود. مثه الان نبود که سرباز نون نداشته باشه بخوره توی پادگان."<br /><br />دوم: نمی خوام هی تکرار کنم " خاک بر سر ملت ایران" پس شما زحمت بکش با خودت تکرار کن در ادامه این نوشته. بعد تونس که 24 ساعته حکومت و ریخت پایین مصریا از جا پاشدن، پس... مصریا همه ریختن تو خیابون گفتن مبارک تا نره مام نمیریم،پس... حکومت تانک آورد توی خیابون اما مردم راست جلو تانک وایسادن،پس... پلیس زد 60-70 نفر رو کشت ولی مردم خونی مالین فرار نکردن توی پس کوچه ها، پس... مصریا شبام خیابونارو خالی نکردن، همون جا خوابیدن، پس... البرادعی که یه جورایی رهبر مصریا شده گفت مردم خیابونارو به هیچ عنوان خالی نکنن،پس... مبارک گفت به هیچ عنوان از قدرت کناره گیری نمی کنم، مصریا گفتن مام توقع نداشتیم راحت بری کنار، تو بچسب به قدرت، ما می کشیمت پایین، پس...<br /><br />به زبان کوچه و خیابون: اول: اصلا معلوم نیس این مردم چی میگن. از انقلاب تعریف می کنه، اما میگه زمان شاه همه چی سر جاش بود. پدر جان پس شما آزار ابنه داشتی انقلاب مردی؟! دوم: ایرانی جماعت فقط ادعا داره، بعدشم که گندش در می آید می گه: " نـــــــه، ما فرق داشتیم، اونا فرق دارن، فرق ما با اونا فلانه، فرق اونا با ما چنانه." بســــه بابا بســــه، بیشتر ماله نکشید روش.سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com10tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-54481816568165739312011-01-27T20:49:00.002+03:302011-01-27T22:52:19.939+03:30بیــــست و چهــــارمیکی بـــود یکی نبـــــــود، غیر از خدا خیلی های دیگـــه بودن که فعلا باهاشون کاری نــــداریم...<br />یه روز امام خمــــــینی در حالی که اخم هاش در هم بود و یه عده دورش نشسته بودن گفت: نگویــــید <b>من</b>، این <b>من</b> خـــــود شیطان است.<br />بعد چند نفری زدند زیر گریه، بعضی گفتند درست است درست است، چند نفری اضافه کردند تکبیـــــر...<br />خلاصه گذشت تا روزی امام یک سر از فرانس در بهشت زهرا فرود آمد و روی منبر رفت و با اخم هایی در هم با فریاد گفت: <b>مــــــن</b> دولت تعیین می کنم، <b>مــــــن</b> توی دهن آمریکا می زنم، <b>مـــــن</b> به پشتوانه ی این ملت دولت تعیین می کنم.<br />بعد حدود دویست نفر زیر گریه زدند، صد نفر صلوات فرستادند، باقی هم تکبــــیر گفتند.<br /> بعد اینجوری شد که امـــام توی دلش گفت: عجب گـــــاوایی هستن، خوبه حالا قبلا بهشون گفته بودما.<br />و از آن روز به بعد همه چیز را به چـــــپ اش گرفت و پس شد آنچه که شد!سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com14tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-5002420676188680432011-01-23T21:21:00.002+03:302011-01-23T22:28:40.383+03:30بیــــست و ســــــوماگر از پرزیــــــدنت احــ ـمدی نژاد که با اون قیافه و ریخت تا به حال 7 بار از جانب ملـــــــت ایران به آمریکا سفر کرده بگذریم بنــــــده به شخصه فکر نمی کردم که روزی <a href="http://www.tebyan-babol.ir/userdata/picture/dabir0.jpg">ایــــــن</a> یکی آقا، از جانب کســـی، چیزی، جایی و یا ملتی به آمریکا(واشنگتن) فرستاده بشه، که شــــــد.<div><br /> جناب رییس دولـــــت رو برای این کنار گذاشتم که نخواستم معیارم فقط قیافه باشه. اما به تنــــبان حضرت یوسف قسم که من جناب علیرضا دبیر را از همان زمانی که در دبیرستان سر دختــــربازی دعوا راه می انداخت و چوب و چماق می کشید و پلیس از حیاط مدرسه خرتناقــــش را می گرفت و می برد می شناسم. دقیقا به مدت دو سال هر روز در دبیرستان با باقی دوستان اراذل اوبـــــاش جلوی دفتر مدرسه ایشان را می دیدم که با قیافه ای کج و یک وری دست به خشتک منتظر بود. در کل برای خودش یکلا قبایی بود. با اینکه زیر یک خم گیری و کشــــتی گیری اش در کلاس درس بسیار معروف بود اما همیشه در جمع دوستان پیش بینی می شد که یا یک روز این علیرضا زورگیر می شود، یا معتاد می شود و از جوب بیرون می کشندش، یا اینکه در نهایت برای قتلی چیزی از دار آویزانــــش می کنند. که خوب هیچکدام از این ها نشد و دبیر رفت و در تنها رشته ای که در آن استعدادی داشت قهرمان ملی شد و ما بسی خوشحال شدیم و از هم مدرسه ای بودن با ایشان به خود بالیدیم و از خیر کینه ی مشتی که توی صورتمان زده بود گذشتیم.<br />اما زمانی که دیدم جناب دبیر خود را در شهرداری و شورای شهر و اینها جا کرد، چشمانم به سان ماتحــــت فیل گرد شد و از خودم پرسیدم یعنی علیرضا دبیر چه کاری در شورای شهر می تواند انجام دهد؟ نکند قرار است به عنوان اهرم فشار و زیر یکخم گیر از او استفاده شود؟<br />تا اینکه امروز فهمیدم جناب دکتر علیرضا دبیر برای دریافت جایزه برترین کلان شهر، که در واشنگتن برگزار شده از جانب قالی باف به آمریکا رفته و قرار است آنجا نماینده شهرداری تهران باشد. بعد دریافتم که کلا در مورد ایشان از همان ابتدا اشتباه فکر می کردیم. انگار جز دعوا و زورگیری و زیر یکخم گیری استعداد های دیگری دارد که هنوز از آنها قافلیم.</div><div>اما این سوال در ذهنم برطرف نشد، و نخــــواهد شد که آخر با چه رویی؟ با چه قیافه ای؟ اعتماد به نفس هم اندازه ای دارد.با آن گوشهای شکسته و قلمبه که نمی شود در مقابل نماینده های خوش بر و رو خارجکی حاضر شد. همینجور خیــــاری که نمی شود از این شاخه به آن شاخه پرید. قهرمان ملی زد و خورد را چه ربط به نماینده شهرداری یک کلان شهر، این همه آدم درست حسابی مناسب این کار دارند در زندان و این طرف آن طرف خاک می خورند و یک مشت شاخ شکســـــته پستان کور شده اند نماینده ملت و فلان و اینها.<br /></div><div><br /></div><div>به زبان کوچه و خیابان: همین مونده بود تو یکی بری آمریکا که رفتی، خواننده ی محترم بی زحمت بشــــــاش به این خر تو خری.</div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com19tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-89408409370436106882011-01-18T19:53:00.002+03:302011-01-18T20:08:10.782+03:30بيــــــست و دوم<div dir="rtl" style="text-align: right;">خلبان (به برج مراقبت اروميه) : برادر ما اومديم، باند آمادس فرود بيايـــم؟<br />برج مراقبت اروميه (به خلبان) : نه داداش ، نمي شه، بچه ها خواب بودن نتونستن باند و حاضر كنن، برو يه جا ديگه فرود بيا.<br />خلبان ( به برج مراقبت) : هـــــــا؟ يعني چــــي! ، برم خونه ننـــــه ات فرود بيام آخه؟<br />برج مراقبت ( به خلبان) : ميگم نميشه يعــــــني نميشه، گــــــُه اضافه ام نخور برو گــــورت و گم كن...<br />خلبان (به برج مراقبت) : هميـــــــــن؟ برم گــــورم و گم كنم ديــــــگه؟<br />برج مراقبت ( به خلبان) : آره، خوش اومـــــــدي، به مامان اينا سلام برسون.<br />خلبان ( به برج مراقبت) : خودت گفـــــتيا، ما رفتيـــــــم...<br />برج مراقبت ( به خلبان) : بـــــه سلامت، مرتيــــكه چــــس دماغ !<br /><br />به زبان كوچه و خيابان: وقتي مسئولين اين موضوع رو به فلانشون مي گيــــرن مام ازش از اين چيـــزا مي سازيم !<br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com24tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-90919347796009332002011-01-15T01:35:00.004+03:302011-01-15T17:05:59.393+03:30بيــــــسـت و يـــــــكميك ماه پيش در پي خود سوزي يك جوان، براي اعتراض به رييس جمهور ديكتاتور و وضع معيشتي در كشور تونس، تظاهراتي بر پا شد كه مدت يك ماه به طول انجاميد و در نهايت امروز، رييس جمهور و دولت 24 ساله تونس سقوط كرد.<br />در اين مدت اوضاع تونس بي نهايت شبيه به ايران پس از انتخابات بود. جوانان و مردم معترض تونسي به خيابان ريختند، و با پليس امنيتي درگير شدند. به همان خشونتي كه گارد جمهوري اسلامي با مخالفان رفتار كرد روبرو شدند. گروه گروه بازداشت شدند و تمام فعالان حقوق بشري و سياسي زنداني شدند. و حتي در ميان نيروي گارد امنيتي تونس هم، مثل ايران لباس شخصي هايي باتوم به دست بودند كه به همان شكل به جان معترضان مي افتادند. اگر تصاوير اين اعتراضات را ديده باشيد(<a href="http://ayandenews.com/news/23767">اينجا</a> ببينيد)، قطعا ياد آن روز ها افتاديد.<br />اما با چشم پوشي از تمام اين شباهت هاي كامل، به يك تفاوت بزرگ بر مي خوريم. و آن اينكه تونسي ها توانستند رييس جمهور ديكتاتور را از كشور فراري داده و به سقوط دولتش برسند. آن ها يك ماه، هر روز شهر را به تعطيلي و اعتراض كشاندند، كشته و زخمي و دستگير شدند اما نترسيدند و بخاطر جان در خانه پناه نگرفتند. حتي شب ها هم به اعتراض خود ادامه مي دادند و تا 6 صبح در خيابان ها شعار مي دادند، به شكلي كه دولت براي حفظ آرامش به زوال كامل رسيده بود.<br />معترضان تونسي دقيقا به همان شدت معترضان انتخاباتي ما جراحت ديدند و گاز اشك آور و باتوم خوردند، و به سمت آنها شليك شد. اما در خيابان ماندند، و تا دولت را به دره پرتاب نكردند از پيشروي شان عقب ننشستند.<br />پس مي بينيم كه ما هم اگر واقعا مي خواستيم، و واقعا هدف مشخص و ثابتي در سر داشتيم، مي توانستيم به همين نتيجه برسيم. اينكه پس از كشته شدن چند نفر در خانه نشستيم و گفتيم، مي كشند، اين كه فايده اي ندارند، نمي شود، زنده ي ما مهم است، بهانه اي بيش نبود. زنده مهم بود؟ خوب الان كه زنده ايد، به كجا مي رويد؟ چه اتفاقي افتاد؟ جز اينكه باز برگشتيم به جاي قبل؟! اگر نشد بود، آنها هم نمي تونستند. شرايط ما و تونسي ها ثابت و يكي بود، اما شخصيت و استقامتمان يك دنيا فاصله داشت.<br /><br />به زبان كوچه و خيابان: وقتي نمي توني يه كاري و انجام بدي بهتر اينه كه بگي: آقـــــا ما مال اين كارا نيسيـــم. گشـــــاديم. نه اينكه برگردي بيشتر ماله بكشي روش كه ما شيــــريم، ما مـــــوج خروشانيم، اما نشد ديگه، نـــ شــــ د.سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com14tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-48956080369983171752011-01-09T16:27:00.002+03:302011-01-09T16:55:00.942+03:30بيـــــستم<div dir="rtl" style="text-align: right;">راننده تاكــــسي هنوز ماشين و روشن نكرده مي گــه: كرايه ها از ديروز گرون شد. همش 50 تومـــن، چرخ زندگي كه نمي چرخه هيـــچ، مردمــم فحشمونم مي دن، لعنت به باعث و بانيـــش.<br />پسر جونــــه مي گه: خودمون خواستيم ديگه حاجي، مگه نخواستيم؟ ديـــگه غر زدن نداره كه. خواستيم، اينم نتيجه اش...<br />راننده مي گــــه: خاك بر سرمون!<br />بعد زير لبي ادامه مـــي ده: لعنت به شـــاه. اگه همون روز ميزد همه رو مي كشــــت و ول نمي كــــرد بره الان حداقل اونا كه موندن راحت زندگي مي كردن. ما خــــر شديم، اون چرا ولمــــون كرد !<br /> به اين روحيــــه عميقا ايراني مي گن " كــــ ـونده پررويـــي".<br /><br />به زبان كوچه و خيابون: گذاشته رفته، نزده بكششــــون اين همه زبوناشون درازه. اگه زده بود و كشته بود الان همين بابا پيري راننده مي شــــس مي گفت: لعنت به شاه، اگه نمي زد بكشه همه رو الان خميني تخم دو زرده طلا مي داد هر صبح بهمون...<br /><br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-51436966576352723442011-01-02T21:45:00.002+03:302011-01-02T22:47:01.124+03:30نـــــوزدهممتاسف مــــي شوم وقتي <a href="http://media.farsnews.com/Media/8910/ImageReports/8910120595/8_8910120595_L600.jpg">اينچنين</a> عكس هايي را مي بينم ...<br />ما را چه مي شود كه اينگونه باشيم؟<br />از لحظه اي كه چشم ما به همراه ذهنمان روشن مي شود به تمامي بود و نبود دنيا-دنياي ايراني- هر دقيقه راه رسم مردن را به هر دليلي ياد مي گيريم. ياد مي گيريم در راه ايمان بايد مُرد، در راه دين و آيين بايد مُرد، به هنگام سختي و درد بايد مُرد، به خاطر فردي كه بزرگ مينامندش بايد مُرد، بايد مُرد و مُرد و مُرد...<br />هيچگاه به ما، و ما به ديگران ياد ندادهايم كه چگونه زندگي كنند، فارغ از مُردن. از اين رو ما همگان يا مي خواهيم بميريم، يا مي خواهيم بكشيم. مخالف بايد كشته شود، در راه كشتن مخالف بايد مُرد.<br />نظام آموزشيمان هم بر اساس مردن تنظيم شده. زنگ صبحهاي مدرسه و جانم فداي رهبر ها هنوز از يادم نرفته. آن طول و تفصير هاي شهادت و شهيد شدن در راه ايمان- و آن هم ايماني كه چون و چرايي اش براي آموزنده اش نا معلوم است- سر كلاس ديني، علوم، ادبيات هنوز در ذهنم است. تفسير زندگي صرفا براي مردن. نصيحت هاي مادر و استفاده از جمله ي: آخر با اين كارات مــــن و مــــيكشي گوشواره ايست در گوشم.<br />در نهايت ما مي مانيم با دست هاي خالي و با داشته هايي كه فقط براي مردن به كار مي آيد و دلخوش كنكــــيست كه دل ما آرام شود كه هر چه نداريم اما راه مُردن را خوب مي دانيم. و اينگونه مي شود كه مغزهاي تشنه به زنــــدگي كردن و تنها زنـــدگي از اينجا مي گريزند و اسمش را مي گذاريم فرار مغز ها و خودمان هم كه مانده ايم با چنگ و دندان به بند بند هايي كه به زندگي وصــــل است دست مي اندازيم...سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com8tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-50015852738071809052010-12-27T22:02:00.002+03:302010-12-27T22:52:32.905+03:30هجــــــدهم<div dir="rtl" style="text-align: right;">ديروز براي ديدار از تمام بخش هاي روزنامه ي اطلاعات به اين روزنامه دعوت شدم.<br />اين روزنامه متعلق به شخص خامنه ايست، و مديريت اش هم توسط او انتخاب ميشود.<br />چيزهايي ديدم كه حتي فكرش را هم نمي كردم يك روزنامه داراي اينچنين امكاناتي باشد. يا اصلا نياز به آن امكانات داشته باشد، و با تمام آن امكانات فوق تصور، خروجي روزانه اش اينقدر ضعيف باشد.<br />ساختمان اطلاعات در خيابان ميرداماد و جنب اتوبان حقاني است. اين ساختمان متشكل از يك برج 22 طبقه، در اتصال با يك ساختمان 6 طبقه ي عظيم كه از راه زير زميني به هم مرتبط مي شوند است. تمام ساختمان هاي مسكوني اطراف اين دو ساختمان توسط اين روزنامه خريده شده و به عنوان دفاتر كوچك جداگانه از آنها استفاده مي شود.<br />در بالاي هر كدام از اين دو ساختمان يك محل فرود هلـــيكوپتر وجود دارد كه در مقابلش يك در فولادي كد دار قرار دارد كه دسترسي پنهاني به داخل ساختمان ها دارد. در محوطه ي اين روزنامه يك پمپ گاز تعبيه شده كه تمام 900 كاركن اين روزنامه روزانه از آن به صورت مجاني استفاده مي كند. چاپخانه ي اين روزنامه عظيم ترين چاپخانه ي روزنامه اي آسياست. روزنامه هاي دنياي اقتصاد، سهند، همشهري و تمام مجلات در اين مركز به چاپ مي رسد.<br />دو سالن كنفراس دارد، و يك سالن سينمايي مجهز، كه هيچ كدام از سينماهاي تهران هم حتي آن امكانات را ندارند. در اصل اين ساختمان 6 طبقه نيست. 16 طبقه است. 10 طبقه اي اين ساختمان زير زمين قرار دارد. كه تا 5 طبقه زير زمين قابل دسترسيست. و به عنوان انبار كاغذ، آرشيو و ... استفاده ميشود. اما 5 طبقه زيرين ديگر با درهاي كد دار كامپيوتري و درهاي فولادي محافظت ميشوند. در زير لابي اين ساختمان، در عمق 300 متري زمين يك سوئيت 5 ستاره وجود دارد كه اجازه ي بازديد از آن داده نشد.<br />اين ساختمان زلزله ي 8 ريشتري و حتي حملات جنگي را تاب مي آورد. و اين را در بازديد از ساختمان متوجه مي شود. ستون هاي فولادي ساختمان ها تا 1 كيلومتر زير زمين ادامه يافته اند و محكم به زمين ميخ شده اند.<br />اتاق شنود راديويي، اتاق ارتباط خارجي كه حتي ساعت اين اتاق به وقت گرينويچ تنظيم شده، موزه ي اطلاعات، و اتاق هايي با كاربري هاي عجيب براي اين روزنامه، اين ساختمان را تشكيل داده اند. يك كتابخانه ي تخصصي هم در طبقه ي همكف ساختمان قرار دارد كه براي خريد عموم، و مطالعه آزاد است.<br />عكس هايي از بخش هاي مختلف اين روزنامه را ببينيد: (<a href="http://picasion.com/show/15967350/">كليك</a>)<br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-72995995901314335112010-12-25T21:13:00.002+03:302010-12-25T22:40:16.733+03:30هفــــــدهم<div dir="rtl" style="text-align: right;">به جاي ايمن سازي پرهزينه ساختمان در مقابل زلزله، عكس اَه مدينژاد را به ديوار بچسبانيد.<br />حتما تا حالا ديگر <a href="http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/10/2/78416_109.jpg">ايــــــــن</a> عكس را ديده ايد...<br /><br />احمقانه ترين تعبيري كه مي تواند از اين عكس به ذهن آدمي بيايد اين است كه ديوار اين منزل زلزله زده به خاطر چسباندن تصوير ريـــيس جمهور ناچيز، از ويراني زلزله در امان مانده.<br />اما اين يك تعبير تخيلي يا كمديك نيست. <a href="http://navajonob.ir/%5Cnewsimages%5Cuploads%5C2010_6_14_15_17_10533.424ProfessorHabibollahDahmardeh.jpg.jpg">استـــــاندار كرمان</a> پس از بازديد منطقه ي زلزله زده ي استانش چنين جمله اي را عنوان كرد: " قطعا اين ديوار به خاطر عكس احمدي نژاد سر جاي خود سرپا مانده. چون سه ديوار اين اتاق فرو ريخته و تنها اين ديوار پا بر جا مانده."<br />قدم به قدم كه بخواهيم بررسي كنيم مي بينيم كه به روي اين ديوار، هنوز سقفي قرار دارد. بنا بر تجربه سقف نمي تواند به تنهايي به روي يك يا دو ديوار حتي باربر استوار باشد. پس اين قسمت حرف استاندار عزيز روي هواست، چون حداقل ما بايد سه ديوار داشته باشيم براي استواري سقف.<br />نكته ي بعد اينكه يك انسان چقدر مي تواند بي خيال و سرخوش باشد. زماني كه سكنه ي يك شهر زير آوار دفن شده اند و بسياري از آنها مرده اند هر انساني كه از اين مناطق بازديد كند دلش آنقدر به درد مي آيد كه حتي خدا را هم فراموش مي كند. پس فردي كه چنين تعبيري در آن شرايط به سرش زده و بجاي كمك رساني افكار اين چنيني در سرش مي چرخيده بايد خيلي سنگ دل باشد كه بتواند به اين شكل فكر كند.<br />حال اين را در نظر بگيريم كه اگر خدايي وجود داشته باشد، به گفته ي دين و علم قوانين و مقرراتي براي كائنات و زمين تعريف كرده كه دنيا طبق همان قوانين وضع شده پيش مي رود و هيج چيزي هم نمي تواند مقابل اين قوانين بايستد. اصولا بازخورد قانون زلزله بسته به شدتش ويرانيست، پس اگر حتي عكس خـــــدا را هم به ديوار بچسبانيم باز ويراني هست. چون ويراني قانون زلزله است.<br />پس اينكه با چسباندن عكس يك آدمي كه حتي پايين تر از حد يك انسان معموليست به ديوار- آن هم آدمي كه نفرين حداقل 40 هزار نفر پشت سر اوست- احمقانه و حتي ضد دين است. چون اينگونه خداي موجود را زير سوال مي بريم.<br /><br />به زبان كوچه و خيابان: عكس اين مردكــــــه رو فقط مي شه تو ديوار خلــــــا زد واسه درمون يــــبوست. احيانا كاربريش توي اين اتاقك همين بوده!<br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-36030035217121489572010-12-21T02:48:00.002+03:302010-12-21T03:10:40.088+03:30شـــــانزدهم<div dir="rtl" style="text-align: right;">در تحريريه روزنامه تهران امروز با سر دبير حوزه اقتصاد نشسته ام و از اولين روز آزاد سازي قيمت ها و يارانه ها صحبت مي كنيم.<br />مي گويد: دولت امروز رو حالت بحراني به اداره ها و نيرو انتظامي اعلام كرده بود، و 90 درصد احتمال شورش و اعتراض مي داد اما چيزي كه هم ما و هم اونا فكر مي كردن اتفاق نيافتاد.<br />مي گويم: تنها عكس العمل مردمي شوخي ها و طنز سازي هاي عامي هميشگي بود، كه خودش سوپاپ اطميناني واسه دولت شد و خشم مردم از اين راه خالي شد.<br />بعد از يك ساعت صحبت تحليل من اين مي شود كه: هدفمندي يارانه ها احتمالا پله ي كوچك، و اولين پله ي سقوط اين دولت قبل از موعد مقرر، يا شايد نظام باشد. اما برعكس هدفمندي يارانه ها كه با شيب تند 70 درصد انجام شد، و قدم اولي كه بايد طي سه سال برداشته مي شد يك شبه برداشته شد، اين سقوط با شيب بسيار ملايم پيش خواهد رفت و فرسودگي و ريزش هاي اعتقادي خاصي را در پي خواهد داشت.<br />ملت ايران هميشه مثل ليواني پر گنجايش عمل كرده كه هر روز آرام آرام پرو پرتر مي شود و در نهايت روزي سر ريز خواهد كرد. اينبار هم همين اتفاق خواهد افتاد. با اين تفاوت كه اين فشار به تمام اقشار جامعه وارد مي شود، و يك سر ريز كلي و عمومي خواهيم داشت. ديگر نگراني اين نيست كه دسته يا گروهي به دلايل منافع شخصي و خودي با اين روند هماهنگ باشند. يا عده اي از اين سقوط حمايت نكنند.زير تمام اقشار تحت تاثيرات اين هدفمندي قرار گرفته و روزي سر ريز خواهند كرد...<br /><br />به زبان كوچه و خيابان: جناب دكــــــــ ـــتِر سر گنده زير لحافه سرتو بكني زير مي بينيش...<br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com9tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-24441272130635659222010-12-17T21:05:00.002+03:302010-12-17T22:07:31.995+03:30پـــــانزدهـــم<div dir="rtl" style="text-align: right;"> در حال مطالعه ي كتاب "كهن ديارا" كه مجموعه ي خاطرات شهبانو فـ رح پهـــ ـلوي ست بودم كه نكته اي نظرم رو جلب كرد.<br /> در ميان كساني كه در روزهاي كشتار ها و اعدام هاي انقلابي سال57 اعدام شدند مردي بود كه ثابت قدمي در راهش حتي از طرف خميني ستوده شد.<br />سرهنگ تهراني، از ارتشي هاي درجه اول نظام شاهنشاهي بود كه در دوران خدمتش نشان هاي بسياري به دست آورده بود و چند روز بعد به دست انقلابيون(خمينـــيون) دستگير شد. اما نكته اي كه برايم جالب آمد روز محاكمه ي اوست.<br />زماني كه او را دست و پا زنجير بسته به دادگاه انقلابي آوردند خلخالي مشغول قرائت اقرار نامه اش شد. زماني كه اسم اعلاحضرت توسط خلخالي خوانده شد او راست ايستاد، و با تمام شكنجه اي كه شده بود محكم سلامي نظامي داد و فرياد زد زنده باد همايوني، زنده باد ايران.<br />اين كار او خلخالي را كفري كرد، پرسيد: همين؟ نمي خواي توبه كني؟ و جوابي كه شنيد اين بود: من به تمام تلاش ام در راه ايران و اعلاحضرت افتخار مي كنم و هيچوقت از كرده هام پشيمان نيستم. من براي خانواده ام پدري خوب، براي كشورم مردي كار آمد، و براي شاه كشورم استوار بودم. و دوباره سلامي نظامي داد و زنده باد شاه گفت.<br />خلخالي حكم اعدامش را مهر زد، و همچنين حكم ديگري به آن ضميمه كرد. قطع دست راستش قبل از محاكمه. براي اينكه ديگر نتواند سلام نظامي دهد.<br />دستش را قطع كردند، و به جاي فرياد درد، او فرياد زد زنده باد اعلاحضرت. و حتي زماني كه روبروي جوخه ي اعدام قرار گرفت زنده باد ايران و اعلاحضرت از دهانش نيفتاد.<br />ثابت قدمي او آنچنان سر و صدا به پا كرد كه روز بعد خميني در سخنراني اش رو به جمعيت گفت: كاش تمام شمايي كه دور من رو گرفتيد، از جنس اون مرد باشيد.<br />اما امروز ما چند تا از اين مردان را دور و اطرفمان مي بينيم؟ همان تعداد انگشت شماري هم كه هست در زندان هستند، مثل بهمن احمدي امويي يا تمام روزنامه نگاراني كه دستور اعتراف هاي دروغين نظام را نپذيرفتند و در زندان ماندند.<br /><br />به زبان كوچه و خياباني: مطمئنم اگه يه روز نظام و خامنه اي كله پا بشن هيچ كدوم از اين دور و بريشون محكم سر حرف و كرده هاشون واي نميسن، يا به گــــ ـه خوردن و توبه مي افتن، يا اينكه فرار مي كنن مي رن پيش سيد حسن و بقيه دوس رفيقا. اين بسيجي هام كه چك نخورده هر غلطي كه كردن، حتي بچه بازيهاشون توي قرارگاه و لو مي دن و قول مردونه مي دن كه همون لحظه ريشو پشمو بزنن و مچ بند سبز و بپيچن دور دستشون.<br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-88134236281793484032010-12-10T19:46:00.003+03:302010-12-10T20:10:55.140+03:30چهـــــــاردهمدر انگليس طرحي مبني بر 3 برابر كردن شهريه ي دانشگاه ها مطرح شد، از آن روز دانشجويان در دانشگاه و كوچه خيابان اعتراض كردند و زدند و شكستند و اعلاميه پخش كردند. وقتي دامنه ي بزن و بشكن هايشان به ادارات و بانك ها رسيد پليس حاضر شد تا از اين اماكن دفاع كند. پليس نه خوني از دماغ و سر و صورت كسي ريخت، نه كسي را كشت، نه كسي را برد...<br />حالا امروز بسيج دانشجويي جمهوري "اسلامي" ايران بيانيه اي صادر كرده كه حتما در (<a href="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8909190975">اينجا</a>) بخوانيدش.<br />حالا تصاوير اعتراضات رو ببينيد، بعد دقت كنيد اصلا خون، يا بزن بكش مي بينيد. (<a href="http://www.farsnews.com/imgrep.php?nn=8909190705">اينجا</a>)<br />اينكه دانشجويان انگليسي براي يك موضوعي به اين سادگي اجازه ي اينچنين اعتراض بزرگي را پيدا مي كنند و كسي توي سرشان نمي زند و سرشان را نمي شكند نشانه ي آزادي شان است.<br />به زبان كوچه و خياباني:حالا نمي دونم اين بسيج خواهر مادر ول اين وسط حرفش چيه؟ اصلا چجوري روش مي شه از اين اعلاميه ها و جيغ و هوار ا بزنه واسه آزادي و برخورد دموكراتيك و اين چيز ميزا.<br />خود مادر خيابونيت زدي دهن و زير و رو و جلو عقب دانشجو و معترض سبز و هيچكاره و همه كاره رو يكي كردي. اون موقع ياد بيانيه و حق بشريت و آزادي اعتراض نبودي؟ بعد مياي از دولت انگليس مي خواي احقاق حق دانشجو رو به جا بياره؟ دموكرات باشه؟<br />يه مش بِـــ چـــِه (اصفهونيا خوب ميدونن بِـ چِـــه يعني چي) جمع شدن بيانيه صادر كردن.<br />حروم زاده تو برو در باســـ ـن خودت و بيل بزن به جا ديگه فضولي نكن. برو ببين با ملت خودت چيكا كردي. اگه اينا دارن بكش واكش مي كنن با دانشجو تو زدي كشتيشون، ديگه هم از اين بيانيه ها صادر نكن كه تو خيابون ببينم مي زنم خواهر كوچيكت و با اجازه ي امام دسمالي مي كنم.*<br />( بريد توضيح المسائل قديمي امام خميني رو بخونيد تا متوجه ي موضوع بشيد)سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-12684391835308224262010-12-09T20:34:00.002+03:302010-12-09T20:58:53.631+03:30سيــــــزدهم<div dir="rtl" style="text-align: right;">رسما سه روز است كه نيست. خوشحالم از چيز هايي كه برايم گذاشت و رفت. اما با همان چيز ها بار سنگيني را به دوش من گذاشت، كه همين كشيدن بارش هم برايم لذت دارد.<br />خواست كه پا جا پاي او بگذارم. روزي جايي برايم نوشته بود: آن كسي كه مرا بهتر از هر كسي درك مي كند، عاقبت يك روز...<br />پرسيدم عاقبت يك روز چي؟ نگفت. روز آخر زير گوش مادرم گفته بود: به نويــــد بگو راه من رو ادامه بده، بگو اين ادامه ي همون سه نقطه بود...<br /> آنقدر شباهت و اشتراك داشتيم كه نياز نباشد نقش او را بازي كنم. "من" واقعي ام همان "او" ست...<br />حالا گوشه ي اتاق من كتاب هايش كه به من سپرده بودشان ستون ستون روي زمين چيده شده اند. عكس هايش ديوار روبرو را پر كرده اند.دفتر هاي شعرش كه از همه جز من پنهان مي شد زير بالشم مخفي ست. و آن شال سبزي كه روز اول كار در ستاد خبر رساني مركزي ميـــ ر حســــ ين، به دور گردنم انداخت هم جلوي چشمم. يادم نمي رود، با اينكه مثل من كله شق و يك كلام بود ولي هيچ وقت در ستاد نگذاشت كه من تندروي كنم، يا خودم را به خطر بياندازم. و همه را خودش به گردن مي گرفت.<br /> بــــاري، ديگر جايش برايم خالي نيست. من خود، "او" يم ...<br /><a href="http://up.iranblog.com/images/2501wvzh55bevld48u9j.jpg">عكس 1</a>- <a href="http://up.iranblog.com/images/0mfa67fzlc5nbxwf06tx.jpg">عكس 2 </a>-<a href="http://up.iranblog.com/images/ztrrjdpiv52vj1zs39d3.jpg">عكس 3</a>-<a href="http://up.iranblog.com/images/i77vvq0ewesrc8lkre5y.jpg">عكس 4</a><br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-10719439308002746572010-12-07T01:51:00.004+03:302010-12-07T02:27:37.421+03:30دوازدهـــــــمزيبا تر از آني بود كه لحظه اي فكر نبودنش به آدمي نزديك شود. و قوي تر و پر جنب و جوش تر از اينكه تصور نيست شدن اش در ذهن بنشيند.<br />چند ماه درد ها از درون زخمه مي زدند اما، او مي خنديد. تا همين اواخر، كه ديگر خنده هايش ته كشيده بودند، و پس از آن حرف هايش، و در نهايت خودش.<br />آن جذبه ي چشمان زيبا و سياه، آن ابروان كشيده و خنجري، و آن بيني استخواني خوش تراش اش زير بار اين درد لهيده شده بودند و رنگي برايش نگذاشته بودند. درد لعنتي به تمام زيبايي هايش حمله كرده بود. تمام ابرو هايش ريخت،چشمانش كم سو و بعد بي فروغ شدند، و بيني اش تيغ كشيد. تيغ مرگ. تمام اين ها چند ماه بيشتر طول نكشيد. آخر امروز درد او را به حال خود رها كرد. اما فقط او را، و ما را همينجا، خوب يا بد گذاشت.<br />خبرنگار بود، و چه جدي هم بود در كارش. از همشهري شروع كرد، بعد سرمايه، بعد پول، بعد تهران امروز و بعد هم روي تخت ريشه گرفت و بلند نشد.<br />يادم است كه در ستاد مركزي مــير حســــ ـين موســـ ـوي چه مقاله هاي نيش داري براي آن كودتـــ ـاچي نوشت. و هيچ خيالش هم نبود كه بعد چه مي شود. دست آنها به او نرسيد ولي، در نهايت...<br /><br /> مرجان نماينده(<a href="http://up.iranblog.com/images/4ktakbxc2r3hxd56bt1.jpg">كليك</a>)، عمـــه اي كه برايم مثل خواهر بود امروز بر اثر سرطان در سن 29 سالگي تمام كرد و رفت.<br />خبر هاي بيشتر را مي توانيد از سايت هاي ايسنا، ايلنا، قلم، تهران امروز، و ... بخوانيد.سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-81971754016228155412010-12-04T21:24:00.002+03:302010-12-04T21:52:23.884+03:30يـــــازدهـــم.<div dir="rtl" style="text-align: right;">نيچه مي پرسد: تو تنها مي خواهي بــــوزينه ي خدا باشي؟<br />پشت بند اش فكر مي كنم به ما جز اينكه بوزينه اي براي خدا باشيم چه چيز ديگري ياد داده اند؟<br />بعد از آن هر طرف كه سر مي چرخانم بوزينه هايي را مي بينم كه از مغازه داخل و خارج مي شوند. موتور مي رانند، پشت ماشين هاي لوكـــس و زپرتي مي نشينند. خود را مي آرايند كه نور چشمي خدا شوند، مي خندند، داد مي زنند و . . .<br />و جهان تا به امروز در اين مرز و بوم، همان خانه ي پدري، اين چنين بوزينه هايي به خود نديده. بوزينه هايي كه بعد از گذشت از دستگاه بي فرهنگي مدرنيته به بوزينه هايي تغيير شكل يافته تبديل شده اند.<br /> اينكه از كودكي راه و رسم بوزينگي را مي آموزند و بايــــــد ها و نبايـــــد هاي "حقيقي" را به ميان نمي آورند باعث شده كه امروز ما بوزينه هايي كند ذهن داشته باشيم، كه به همين خاطر، از كند ذهني شان هيچ با خبر نخواهند شد. و همين براي بوزينه خود بسيار هوشمندانه و زيركانه است. بوزينه بايد به بوزينگي اش برسد، و چرخه اي خارج از اين براي او ملال آور است.<br />شاعر در همين رابطه مي گويد: درود گري كار بوزينه نيست.<br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-65059899451548596022010-11-30T21:07:00.002+03:302010-11-30T21:42:40.946+03:30دهــــــم<div dir="rtl" style="text-align: right;"> وقتي رات بيافته سمت دروازه غار، همون پشت مشتاي شوش، تازه مي فهمي چه خبره، مي فهمي چند چندي با خودت، دنيا، بغل دستيت، با ننه، بابا ...<br />مسلما به غير از يك دليل، هيچ دليل ديگه اي نداره كه رات اونوري بيافته.پس فك نكنم رات اونطرفا بيافته. مي دوني اونجا پاتوق چيه؟ بايد دنبال چي باشي كه رات اونور بيافته؟ مـــواد، متـــــاع، شيشه، كراك، حشيش، كوكائين، ترياك، خلاصه هر چي كه مربوط به منگيات باشه. جز اين چيزا اونجا هيچ خبر ديگه اي نيس.<br />آره، من يه بار رام افتاد اونور، چند روز پيش، مگه تعارف داريم؟ درسته كه ايدئولوژي و قصد و منظورم تومني صد هزار فرق داشت با مابقي كه كله مي كنن سمت دروازه غار اما خوب منم رام افتاد...<br />مي خواستم از زمين فاصله بگيرم، بوي زمين خفه ام مي كرد، آدما، همه چير مزه ي گند مي داد، از كش كش ننه، از وق وق بابا، مي خواستم بگيرم بزنم از زمين فاصله بگيرم چند ساعتي. آره، تعارف كه نداريم. دور شيشه و كراك و ترياك و گند و گــــه و خط كشيدم، يه چيز موند. حشــــيش، بنگ، مي خواي بدوني چيه و چي كارت مي كنه برو سرچ كن خودت....<br />مهم نيس چقد گرفتم و چي كار كردم، چرا اين كارو كردمم به خودم مربوطه، اما رات نيافتاده اونجا ببيني چي مي گذره اونورا. يه آدم صحيح سلامت نمي بيني، يه آدم رو پا نمي بيني، كثافت از در و ديوار بالا مي ره. بوي شاش و گـــــه مي چسبه به ديوار ريه ات. تو جوب لجن و آشغال نيس. جوونه، آدمه. از گل و گردنشون موش مي ره بالا. بحث و دعواشون اينه كه مشتري حشيش بكشه بهتره يا شيشه. با صداهاي ناله اي كه از لاي دندوناي سياه و كثيف بيرون مي اد مي گن شيشه بهتره، حال مي ده بهت، سريع تر مي پره، جرمشم كمتره. مكان ام دارن، جا نداري سه چوق مي دي مي ري لاي بقيه عمليا مي كشي مي اي بيرون. هر گوشه رو نگاه كني يكي با سر كله كرده توي زمين، لاي موهاشون شپش مي لوله، واسه هزار تومان كفشاتو ليس مي زنن. پره بچه اس، از هر خونه ده تا بچه مي ريزه بيرون، خوب حروم زاده ها خودتون با سر رفتين تو زمين، بچه پس انداختنتون واسه چيه. سر اون هسته خرماتون يه مشما بكشيد لااقل كه يه سگ طوله پس نيافته كه به حجم همه آويزوناي دروازه غار اضافه شه.<br />تا دلت بخواد كراك و شيشه تو دست و بال همه هست. جرمش كمتره، ارزونه. اما حشيش جرمش سياسيه، سنگينه، يه راست مي ري اوين. خوب تو بگو كدوم حرومزاده اي پشت اين موضوع خوابيده؟ كي مي خواد ما بريم شيشه بكشيم و از هون دفعه اولش چشمامون از كاسه بزنه بيرون و در عرض يه هفته كله پا شيم و بيافتيم تو جوب كوچه پشتيه دروازه غار. كي خواسته نــــريم سمت حشيش؟ چرا جرمشو بردن بالا؟ چرا گرونه؟ !<br />چون به فكر مي ندازمون؟ چون ذهن و باز مي كنه؟ چون حتي به سوراخ ما تحت خدا هم فكر مي كنيم اگه بكشيم؟ چون معتادمون نمي كنه؟ ضعيفمون نمي كنه؟ ما رو رو پا نگه مي داره؟ تو جوب نمي افتيم باهاش؟ ها؟ كي مي خواد ما رو مثه همه دروازه غاريا بندازه تو خندق گــــه؟ چرا بيخ خرشو نمي گيريم؟ وقتي رات بيافته دروازه غار مي فهمي اين همه مدت سر كار بودي. مي فهمي يه ذره خــــ ايه تو وجودت نيس، مي فهمي ول معطلي، مي فهمي زندگي چقد مي تونه گند باشه...<br /><br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-59282914704696167142010-11-19T21:32:00.002+03:302010-11-19T21:59:22.756+03:30نهـــــــم<div dir="rtl" style="text-align: right;"> اگر نمي دانستيد از اين پس بدانيد كه خبرگزاري فارس هم آنقدر ها بد نيست. گاهي مي تواند باعث خنده تان بشود، گاهي هم بدكي نيست براي گشت و دور زدن در اطراف دروغ هاي جديدي كه از كله گنده( از نظر سايز دور سر، نه مغز) بيرون مي ريزد.<br /> در همين راستا من يك ايده ي داستان علمي تخيلي مطرح مي كنم، بعد شما به آن فكر كنيد، بعد ببينيد واقعا مي شود همچين چيزي ساخته شود روزي؟ يا اصلا مي شود همچين چيزي ساخت يا نه، يا اصلا فكر كنيد مي شود به حقيقت بپيوندد اين ايده يا نه ...<br /><br />دوران جنگ است، جنگي سخت و آتشي الكترونيكي. كشوري كه در حال دفاع است از يك راه نا معلوم از آسيب رسيدن به مواضع اش جلوگيري مي كند. به اين شكل كه هواپيماي دشمن كه بســــــيار دور تر، در يك كشور ديگر هستند را دقيقا زماني كه موتورش روشن مي شود شناسايي مي كنند و پايگاهش را هدف قرار مي دهند. همين باعث زمين گيري دشمن شده. دستگاه كشور مدافع به اين صورت كار مي كند كه امواج مرتعش شده از موتور هواپيما را مي گيرد و اطلاعات هواپيما را پس مي دهد. يعني با صداي موتور دستگاه به كار مي افتد و قبل از اينكه هواپيما از آشيانه بيرون بيايد منهدم مي شود.<br /><br />خوب ايده ي جالبيست نه؟ اما صبر كنيد، اصـــــلا تعجب نكنيد.اينجا(<a href="http://up.iranblog.com/Files0/a73e2fd95c1e4435bfd5.JPG">كليك</a>) را ببينيد سپاه پاسداران ايران به اين فناوري رسيده. اين دستگاه را ساخته و تست اش هم كرده و الان آماده ي استفاده است. مثلا فرض كنيم كه آمريكا مي خواهد به ما حمله كند. مثلا از طريق پايگاه تركيه، يا عراق، يا اصلا از هر جاي ديگري تصميم دارد جــــت بفرستد روي سر ما. تا موتورش را روشن مي كند، صداي آن از تركيه( يا هر جاي ديگر..) به اين دستگاه مي رسد و اين دستگاه بوق بوق مي كند. بعد اين ها هم مي فهمند و زرت، قبل از اينكه جــــت بپرد مي تركانندش. اين(<a href="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8908270535">كليك</a>) هم لينك كامل خبر !<br />خيلي خوب مي شود نه؟ اصلا ديگر هيچ كس دستش هم به ما نمي رسد. اصلا ما خيلي شاخ ايم. من كه خيالم حسابي راحت شد با اين خبري كه خواندم. اما خوب دوست دارم بدانم شما هم باورش كرديد اين اختراع را ؟ نه؟ چرا؟<br />به خدا مي شودها، خوب موتور جت صدايش خيلي زياد است ديگر، تا آن ور دنيا هم مي رود. كاري ندارد تشخيص اش...<br /><br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-1863745075998526862010-11-15T20:48:00.002+03:302010-11-15T21:46:51.316+03:30هشــــــتم<div dir="rtl" style="text-align: right;"> آقـــــــا، جون تو هر كي هر كيه...<br /> نگـــــا! يه سري رو همينجور به سبك خيــــــاري گرفتن انداختن <a href="http://www.irupload.ir/images/50o3pt3tmzdzad11liev.jpg">ايـــــن</a> تو. بعد <a href="http://www.bornanews.ir/images/docs/000001/n00001414-b.jpg">ايـــــن</a> يارو تو نماز جمعه مياد مي گه: به اين زندانياي سيـاسي مرخصي ندين و اين حرفا. <a href="http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2005/05/130965_orig.jpg">ايــــــــن</a> هام داد مي زنن الــله اكبر الــــله اكبر، كه يعني آره، آقا جنـــدتي درست مي گه. از اون ور دادستان تهران ميره به جندتي ميگه حاجي بيا بينم چي ميگي از اون بالا واسه خودت. بعد يه جلسه مي ذارن دادستان ميگه: من در مورد مرخصي ها به جندتي توضيح دادم. گفتم كه حاجي اين مرخصي ها بره زندانيا دستور العمل شدس، واسه خودش قانون داره. حالا درسته كه ما اونقدام بهش عمل نمي كنيم، اما نمي شه كه كلا مرخصي نداد. بعد جندتي ميگه اِ اينجوريه پس، من نمــــــي دونستم. بعدش هم پا ميشه مي ره...<br />آقــــــــا، اصلا ما مي گيم اين يارو جندتي نمي دونسته، يعني اون همه آدم كه الله اكبر مي گنم نمي دونستن؟ دِ آخه نمي شه كه، يعني ما يه با سواد نماز جمعه برو نداريم؟ يا اينكه اصلا مهم نيس اون يارو از اون بالا داره چي ميگه، هر چي گفت بايد پاييــــنيا داد بزنن الله اكبر. آقـــــا اصلا اين چيزا به الله ي كه اكبره چه ربطي داره؟ يكي يه كاري كرده، يكي ديگه خوشش نيومده انداختش زندون، چرا مي دوزينش به خدا؟<br />همينه ديگه جون آقــــــا كه مي گم هر كي هر كيه...<br />_______________________________<br />اينم مقاله ي دوم من در روزنامه ي ملت ما(صفحه ي فناوري اطلاعات) با فرمت PDF- <a href="http://up.iranblog.com/Files0/c4e9f2c7d8ce4590b237.pdf">كليك</a><br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-22591440678459026612010-11-11T20:44:00.003+03:302010-11-11T21:57:46.518+03:30هـــــفـتـمگويند <a href="http://up.iranblog.com/Files73/9034c671de4b406b8230.jpg">ايـــــــــــــــــن ها</a> را نخواستيد و ما هم <a href="http://media.farsnews.com/Media/8908/ImageReports/8908191268/3_8908191268_L600.jpg">ايـــــــــن ها</a> را برايتان فرستاديم. كه ناني به كف آريد و ندانيد به كدام سوراختان جايش دهيد. و آن وقت به قاب عكس هاتان نگاه كنيد و دست به زير چانه ها زده بگوييد: چه گـــ ـــ ـــ*هــــي خورديم ها. و ما از اين بالا به ريشتان بخنديم و بگوييم خود چــــيز خورده را تدبير نيست. و آن دسته ي ديگر را مهر به چشمانشان بزنيم، همانجور كه 1400 سال پيش زديم، و آن ها <a href="http://media.farsnews.com/Media/8908/ImageReports/8908190921/20_8908190921_L600.jpg">ايـــــــــــــن گونه</a> از تير چراغ برق بالا روند كه لحظه اي چهره ي <a href="http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=M674596.jpg">ايــــــــــــــــن </a>مخلوق اشتباهي را ببينند و چشمشان روشن شود , يك <a href="http://media.farsnews.com/Media/8908/ImageReports/8908191120/11_8908191120_L600.jpg">عــــــــــده</a> ي ديگرشان كف دستهايشان براي آن مخلوق "آي لاو يـــــو" بنويسند و ندانند كه اين آي لاو يو هم براي خود قانون و بايد و نبايدي دارد. و اين ورك تر آن دسته ي ديگر تو سر زنان غبطه بخورند از اينكه گذشتگانشان خواستند بادي به تنبان بياندازند. و هيچ نمي دانند كه كار از كار گذشته و ما ديگر عمرا بخشنده و مهربان باشيم. ولتان كرديم به امان خود كه بدانيد و آگاه باشيد كه چه بي مصرفان و بي عرضه اي هستيد كه اگر لحظه اي بي خيالتان شود خودتان را به گند مي كشانيد !سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-68902436513139738262010-11-09T18:07:00.002+03:302010-11-09T18:30:09.186+03:30ششم<div dir="rtl" style="text-align: right;"> چند روز پيش وزير فناوري اطلاعات و اينترنت و اين چيز ها در مصاحبه اي در جواب خبرنگاري كه گفته بود چرا كيفيت اينترنت در ايران پايين تر اما گران تر از كشورهاي ديگرست گفته بود؟ چــــي؟! اصلا اينطور نيست. ما رفتيم انگليس، هتل از ما 20 يـــورو پول اينترنت گرفت تازه، اصلا هم خوب نبود سرعتش.<br />اينكه پول هتل و خرد و خوراك جناب وزير به صورت دولتي از قبل پرداخت شده و جناب وزير اصلا در جريان هيچ هزينه اي قرار نمي گيرد و اينجا به صورت كامل دروغ گفته جدا، و جدا از اينكه اينترنت انگليس رو برده زير سوال(همين انگليسي كه داره مجتمع فناوري در مقابله با سيليكون ولـــــي آمريكا درست مي كنه). بايد گفت خــــــــوب اومدي و همه جا اينترنتـــش مزخرف و آشغاله، توام بايد اينترنتــــت مزخرف باشه؟ بابا حكومت امام زماني گفتن، رييس جمهور مقتدري گفتن، نبايد اينجوري باشه ديگه آخه وزير جـــــان...<br /> حالا امروز مقاله اي توي قسمت فناوري اطلاعات روزنامه اي كه كار مي كنم نوشتم و به يك شكل نشون دادم كه انگليس كه هيچ، تركــــيه كه همين كنار دست ماست از نظر اينترنت يه دنيا از ما فاصله داره. اما خوب به اين دليل كه روزنامه ي ملت ما(روزنامه اي كه محل كار منه) جزو روزنامه هاي محافظه كاره نمي شد به جناب وزير بند كرد. اما خوب من تركيه رو به عنوان موضوع مقاله انتخاب كردم كه به شكلي بگم جناب وزير برو اون گوشه وايسا بشين پاشو برو فعلا!<br />تصوير مقاله رو مي تونيد از اينجا(<a href="http://up.iranblog.com/Files73/af26381639504edb9c85.jpg">كليك</a>) ببينيد و بخونيد.<br />_____________________________<br />شخصي نويس: ديدم تا كسي اينجارو لينك نكرده و هنوز زياد برو بيايي نداره يه تغييراتي تو اسمش بدم. از اين پس اينجا رو به اسم "انجمــــــن نارضايتي" خواهيد خواند.<br /><br /></div>سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-680085063104970409.post-52779126094450307742010-11-07T19:56:00.003+03:302010-11-07T21:24:54.562+03:30پنجمامروز وقتي چشمم به يكي از تيترهاي بالاترين خورد در وهله ي اول مخـــــم چفت شد. بعد گفتم حتما شايعه است، بيشتر كه فكر كردم ديدم بعيد هم نيست كه همچون كسي( سيد حسن نصرالله) اينچنين مزخرفي را بيرون ريخته باشد. وقتي رفتم و در يوتيوب ويديوي مصاحبه اش را، كه در آن مزخرفاتي به سمع و نظر شنوندگان رسانده بود ديدم و زير نويس انگليسي اش را خواندم ديدم نه اين خبر راست راست است. حالا مي خواهيد بدانيد اين عالم فقيد چه ها فرمودند؟ پس بخوانيد...<br /><br /><span style=";font-family:arial;font-size:100%;" >"در ايران چيزي به نام تمدن پارسي يا ايراني وجود ندارد. آنچه كه وجود دارد تمدن اسلامي است. آنچه كه در ايران وجود دارد دين حضرت محمد است. موسس جمهوري اسلامي يك عرب فرزند عرب است. رهبر امروز جمهوري اسلامي، امام خامنه اي يك سيد قريشي از هاشم، فرزند رسول خدا، فرزند علي ابن ابي طالب، فاطمه زهرا و همه عرب هستند. در چند هفته ي اخير بعضي در ايران بدنبال سقوط نظام اسلامي بودند ولي من تاكيد مي كنم كه ايران به بركت وجود رهبري امام خامنه اي از اين دشواري بسلامت بيرون آمده است".</span><br /><br />جناب آق سيد اين بيانات را دقيقا در چه تاريخي بيرون ريختند دقيقا نمي دانم. اما اكنون در بالاترين و برخي وبلاگ هاي سياسي جيغ و دادي به راه است و بعضي ها خونشان به جوش آمده است و به همين كارهايي پرداخته اند كه هميشه در اين مواقع انجام مي دهند. يعني يك روزي به شدت جيغ و شكايت مي كنند و ايران و كوروش زنده باد مي گويند و فحش نثار آق سيد مي كنند، فردايش كمي آرام تر مي شوند و تحليل سياسي و اعتقادي مي كنند، پس فردايش عمه و خاله اينها مي آيند و بساط مهماني و بدمينتون بازي به راه مي افتد از بعد از آن هم ديگر اتفاقي به اين شكل در حافظه نمي ماند.<br />خوب كه چه؟ اين قمه قداره كشي هاي گذرا به درد تنبان پوسيده ي كوروش و داريوش هم نمي خورد. وقتي رييس جمهور محترم جمهوري اسلامي دهان باز مي كند و خيلي چيز ها مي گويد و آب از آب تكان نمي خورد، همه هم مثل چهارپا فقط مي شنوند، مي خواهيد آق سيد عرب لبناني از اين حرف ها نگويد؟<br /><!--[if gte mso 9]><xml> <o:documentproperties> <o:version>12.00</o:Version> </o:DocumentProperties> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:worddocument> <w:view>Normal</w:View> <w:zoom>0</w:Zoom> <w:trackmoves/> <w:trackformatting/> <w:punctuationkerning/> <w:validateagainstschemas/> <w:saveifxmlinvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:ignoremixedcontent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:alwaysshowplaceholdertext>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:donotpromoteqf/> <w:lidthemeother>EN-US</w:LidThemeOther> <w:lidthemeasian>X-NONE</w:LidThemeAsian> <w:lidthemecomplexscript>AR-SA</w:LidThemeComplexScript> <w:compatibility> <w:breakwrappedtables/> <w:snaptogridincell/> <w:wraptextwithpunct/> <w:useasianbreakrules/> <w:dontgrowautofit/> <w:splitpgbreakandparamark/> <w:dontvertaligncellwithsp/> <w:dontbreakconstrainedforcedtables/> <w:dontvertalignintxbx/> <w:word11kerningpairs/> <w:cachedcolbalance/> </w:Compatibility> <w:browserlevel>MicrosoftInternetExplorer4</w:BrowserLevel> <m:mathpr> <m:mathfont val="Cambria Math"> <m:brkbin val="before"> <m:brkbinsub val="--"> <m:smallfrac val="off"> <m:dispdef/> <m:lmargin val="0"> <m:rmargin val="0"> <m:defjc val="centerGroup"> <m:wrapindent val="1440"> <m:intlim val="subSup"> <m:narylim val="undOvr"> </m:mathPr></w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:latentstyles deflockedstate="false" defunhidewhenused="true" defsemihidden="true" defqformat="false" defpriority="99" latentstylecount="267"> <w:lsdexception locked="false" priority="0" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Normal"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="heading 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 7"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 8"> <w:lsdexception locked="false" priority="9" qformat="true" name="heading 9"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 7"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 8"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" name="toc 9"> <w:lsdexception locked="false" priority="35" qformat="true" name="caption"> <w:lsdexception locked="false" priority="10" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Title"> <w:lsdexception locked="false" priority="1" name="Default Paragraph Font"> <w:lsdexception locked="false" priority="11" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Subtitle"> <w:lsdexception locked="false" priority="22" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Strong"> <w:lsdexception locked="false" priority="20" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Emphasis"> <w:lsdexception locked="false" priority="59" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Table Grid"> <w:lsdexception locked="false" unhidewhenused="false" name="Placeholder Text"> <w:lsdexception locked="false" priority="1" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="No Spacing"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" unhidewhenused="false" name="Revision"> <w:lsdexception locked="false" priority="34" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="List Paragraph"> <w:lsdexception locked="false" priority="29" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Quote"> <w:lsdexception locked="false" priority="30" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Intense Quote"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3 Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid Accent 1"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3 Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid Accent 2"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3 Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid Accent 3"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3 Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid Accent 4"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3 Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid Accent 5"> <w:lsdexception locked="false" priority="60" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Shading Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="61" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light List Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="62" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Light Grid Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="63" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 1 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="64" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Shading 2 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="65" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 1 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="66" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium List 2 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="67" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 1 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="68" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 2 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="69" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Medium Grid 3 Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="70" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Dark List Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="71" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Shading Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="72" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful List Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="73" semihidden="false" unhidewhenused="false" name="Colorful Grid Accent 6"> <w:lsdexception locked="false" priority="19" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Subtle Emphasis"> <w:lsdexception locked="false" priority="21" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Intense Emphasis"> <w:lsdexception locked="false" priority="31" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Subtle Reference"> <w:lsdexception locked="false" priority="32" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Intense Reference"> <w:lsdexception locked="false" priority="33" semihidden="false" unhidewhenused="false" qformat="true" name="Book Title"> <w:lsdexception locked="false" priority="37" name="Bibliography"> <w:lsdexception locked="false" priority="39" qformat="true" name="TOC Heading"> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;} </style> <![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <o:shapedefaults ext="edit" spidmax="1026"> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <o:shapelayout ext="edit"> <o:idmap ext="edit" data="1"> </o:shapelayout></xml><![endif]-->سر دبير انجـــــمنhttp://www.blogger.com/profile/10963483775638560639noreply@blogger.com4