مــــــن

عکس من
روزنامه نگــــار، داستان نويس، بلـــــاگر، عكـــاس

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

بیـــــست و نـــــهم

+ اینبار مطلب یکم طولــــانیه، یا تا تـــه بخونید یا خدافظ + فحش و کلمه دلبــــخواه زیــــــاد داره، مادر ترزا نشوید + از هیـــــچ خط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا ... پیروی نمی کنه پست اینبــــار + روی صحبتم همگانیه، به خود نگیریـــد، یا خیلی به خــــود بگیرید!

اول : تویی که دیروز باطوم و فرو کردی تــــو کـــ ـون اون جوونی که سرش و زیر انداخته بود و داشت می رفت، بعدشم فقط برگشت نگات کرد و بغض کرد و رفت و تو با بقیه کور کچلا خندیدین، بــــدون که بابات همسایه بغلیتونه، یعنی مادرت جنـــــ ـدس !
شمایی که دیروز مثه تخم جـــــن ریخته بودین تو خیابون و یکی یه دسته خر گرفته بودین دستتون بدونین که یه روز این دسته خر که دستتون بود، میره تو کـــــونتون. بعد اون روز شما میاید زار می زنید که این و از ماتحت ما در بیارید، اون وقت مام میگیم بـیــــــــلاخ !
تویی که دیروز 2 دستی خرخره منو چسبیدی و کت و کـــــولت و باز کرده بودی انگار که زیر بغلت ریده بودن، بدون که بچگیات تو شهرتون اون آخونده که بهت قرآن یاد می داد توی اون دالونک کــــ ـونت گذاشت و توام عقده ات زد بالا !
تویی که تیپت شبیه این دختر بازای تجاوزکار بود و یه کلاهخود گذاشته بودی سرت و ملت و مثه شـــــاف نگا می کردی بدون خواهر محترمتون و زیر پل خیلیا دیدن که خیلی کارا می کرده.
شمایی که دیروز رو موتور نشسته بودین و کــــلتاتون و کشیده بودین از قلاف بیرون، بدونین که یه روز یکی یه تیر تو مخـــــاتون جا خوش می کنه، پس پیش پیش به نه نــــه بابا بگید اون روز نیان بگن پسر من گل بود، بلبل بود، سنبل بود، دکتر بود.
شما ده/بیست نفری که امروز برای دفاع از اون دانشجوی بسیجی جاکــــش که زیر دست و پای ملت مُــرد اومده بودین تظاهرات و پلاکارتای مرگ بر فتنه گر و موسوی و کروبی و همسایه بغلی و مبارک و بن علی گرفته بودین دستتون بدونین، به تخــــم این نظامم حساب نمی شین، یه روز می فرستنتون بگــــا !
و در نهایت ملتی که دیروز اومدین و کتک خوردن دخترارو نگا کردین و فقط تو دلتون فحش دادین و مثه الم یزید واسادین سر جاتون بدونین، وقتی به دموکراسی و آزادی و اینا برسیم می خواین بیاید بگید ایــــول، مام تو این تظاهراتا بودیما، ما نظام و ساقط کردیما!

دوم: کیـــهان امروز تیتر زده بود 300/400 آشغال دیروز اغتشاش گری کردن و فتنه انگیزی را انداختن.
آخه کــــ ـون نشور چقد کــــ ـس خولی که واسه 300 نفر ایـــــــــــــن همه سگــــان ویژه و بسیجی و اُن و گــُـــ ـه میاری تو خیابون و پول می دی واست امنیت دست و پا کنن. چقد کــــ ـس مغزی که اینترنــــت و خط موبایل به گـــــا می دی، چقد گـــــاوی که وضعیت فوق العاده اعلام می کنی به همه نیرو انتظامیا، چقد خـــــری که به همه سرویس سیاسی روزنامه ها خبر دستوری فـــکس می کنی که فردا کارش کنن. چقد بی خایـــــه ای که واسه 300/400 نفر یه مجوز نمی دی که برن کیــــر بخورن که اِ عددی نیسیم بابا بیا بیخیال شیم.
بعدشم شما خط سیاسی و اعتقادی و همه چیتون اسلامی و علی/محمدیه. اما حرفای این امام و پیامبرتونو به تخـــــمتون هم که نمی گیریــد، می گی نه؟
+ امام علی توی نهج البلاغه می گه: با دشمن خونیت هم باید به ادب و احترام سخن بگویی. آنقدر که هر که شما را دید حقانیت و ادب را به نفع تو داند. حالا تو میای به دشمنت می گی آشغال و گوسفند و هر اَن دیگه ای...

سوم: من شخصا از تیتر و سرمقاله(تهران دیروز آرام بود) مدیر مسئول روزنامه تهران امروز معذرت می خوام. ایشون(آقای جمالی/خایــــه ماله نظام) با این سرمقاله اش امروز ریــــــد به فروش روزنامه. کل تحریریه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی اعتراض کردن و جواب ایشون این بود که هیچ جوابی نداد و روزنامه رو ترک کرد. اگه فردا از کار بی کار شدیم شما بدونید و آگاه باشید.
+ از دیروز هر چی خبر می نویسیم که انتقاد دولته به صورت قایمکی حذف می شه. یه مطلبی نوشته بودم که توش سیستم حمل و نقل هوایی کشور رو قهوه ای کرده بودم. اما به دستور آقای جمالی/خایــــه ماله نظام انگ خورد و به دلیل اختلال در تصمیمات دولت حذف شد.

چهارم: نمایندگان مجلس(همون نمایندگان مردم) امروز توی مجلس همگی بیانیه دادن که سران فتنه رو اعدام کنن. بعدشم بلاند شدن شعاد دادن مرگ بر فلان و بیسار و اینا. حالا از سه دید می شه این موضوع رو بیان کرد: 1- من شاشیـــــدم به ملتی که شما نماینده اونایی 2- من شاشیــــــدم به نماینده ای که ملت واسه خودش گذاشته اونجا 3- من شاشیــــدم به ملت و مجلس ! اختیار واسه شاشیدم به این سه گزینه دست شماس.

پنجم: آلبوم "یادگاری" سیاوش قمیشی خیلی به موقع اومد. اگه دیشب این آلبوم نمی اومد من ممکن بود دست به خیلی کارا بزنم. وقتی دانلود کردین در مقابل آهنگ "یادگاری" / "بی خیال" / "بن بست" سر تعظیم فرو بیارید تا رستگار شوید.
و در نهایت توصیف دیشب: چشای مونده به راهو، شب تنهایی ماهو، یه دل بی سر پناهو، من و خونه/ ساعتای غرقه خوابو، این من بی تو خرابو، یادت هرگز نمی مونه.


۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

بیســـــت و هشــــتم

اگه شـــــما دکـــتر شریعتی و روشنفکر خوش سخن می بینی، حتــــــما باید احمدی نـــژاد و هم وطن پرست قــــدر قـــدرت بدونی ولـــــــا غیر !
یه روزی یه جایی(وبلاگ قبلیم) در مورد دکـــــــتر شریعتی اینچنین(کلیک) نوشتم. خواستم بگم دکـــــتر جان موضع ام هنوز هون شمشیر از رو بستنه، ولـــــــا غیر.
- نشستم نوشته های وب قبلیم و خوندم دیدم خیلی باحـــــال می نوشتما، دستم درد نکنه، دمم گرم...

به زیان کوچه و خیابون: شلوارای بنفش پاشونه، سیبیلشون پر و پیمون روشنفکریه، کتشون چهارخونه و یکم تنگه، موهاشون وزوزی و تخــــ ـمیکه، فریم عینکشون گنـــــده و گرده و مشــــکی، سر و ته اش و بزنی توی خیابون انقلاب گیرشون میاری، بعد با خودت می گی اینا تـــــه روشن فکریه، بیا کشور و بدیم دست اینا، بد باهاشون که حرف می زنی ایدئولوژیشون ذهنیت دکــــــتر شریعتیه، بزرگ مردشون دکــــــتر شریعتیه، سخن ورشون دکــــــتر شریعتیه، روشن فکرشون دکــــــتر شریعتیه و راه و رسم نظامشون هم علایق دکـــــتر شریعتیه. پس خواننده محترم، بـــــشاش به این روشن فکری و خیابون انقلاب و شلوار بنفش و ...

۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

بیــــست و هفتـــــم

آقا موســــوی و حــــاج کروبی نامه نوشتن به وزارت کشور و ازش درخواست اجازه تظاهرات بنابر بند فلان قانون اساســـی کردن.
مسلما این نامه انعکاس زیادی بین مردم و اینوریا و اونوریا داشته. حالا ما میایم یه چندتایی از اظهار نظرایی که امروز در یک گزارش میدانی به دست رسید براتون می نویسیم.
گروه اول- مردم جوگیــــر و های و هویی: ایول، رهبرامون پا شدن، حالا نوبت ماس که بلند شیم، ایندفعه می زنیم دهن مهن جمهوری اسلامی و آسفالت می کنیم. از همین الان : مرگ بر دیکتاتور، رای ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می دن.
گروه دوم- نا امیدان و بی خیال شدگان: ای بابا، که چی؟ توپ این جمهوری اسلامی و تکون نمی ده. می رن خودشون و به کشتن می دن. نمیشه آقا، اگه می خواست بشه همون اول می شد. به فکر نون شبت باش.
گروه سوم- مردمی که چشمشان آب نمی خورد: از این مردم آبی گرم نمیشه. جیــــگر این کار و ندارن. خودشون و مچل کردن.
گروه چهارم- مفته خود دان ها و استفاده چی ها: ببینیم و تعریف کنیم. خلاصه می خوام ببینم ایندفعه این جنبش سبزیا چیکا می کنن دیگه. ببینیم می تونن نسل این جمهوری اسلامی بکنن راحت شیم.
گروه پنجم- شاس مغزها و عصر حجری ها: کی؟ چی؟ نامه به کجا؟ کی این نامه رو نوشته؟ موسوی کی بود؟ مگه کروبی و نگرفتن؟
گروه ششم- گوش سپردگان رهبری: تا آقا هست خیچ کس هیچ غلطی نمی تونه بکنه. جنبش سبز کارش پارسال با کمک امام زمان تموم شد.
گروه هفتم- دانشجویان و روشن فکران خیابان انقلاب: اگر ما بخواهیم به سمت یک نظام دموکرات حرکت بکنیم. باید برای این جنبش یک رهبر انتخاب بکنیم. که مانیفست این لیدر در اندازه بدنه قطور این جنبش پاپیولار باشد و بتوانیم هشت پایی به نام جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنیم.
گروه هشتم- نظریه پردازهای عامی: ببین ما باید مثه مصر یهو بریزیم توی خیابون. بعد بریم میدون آزادی رو بگیریم و همونجا بمونیم، بخوابیم، نماز بخونیم، تا خامنه ای بره و نظام عوض شه. آره، راهش همینه.
گروه نهم - نون شب ندارها: بابا بگو پول کجاس. اینا که شام نهار و اجاره خونه واسه زن بچه نمی شه. این می ره اون میاد. به هر حال هر کی بیاد من باید اجاره خونه بدم. فرقی نداره.

اگه بخوام بازم بگم خیلی زیاد تر از این حرفاس. و مجموعه ی تمام این گروه ها می شن ملت شجاع و با فهم و انقلابی ایران که به چشم به هم زدنی می تونن با هم متحد شن و جنبش اعتراضی تشکیل بدن بعد فرداش هر کی دست به خشتک ابراز عقیده کنه، بر اساس نظام دموکراتیک.
به زبان کوچه و خیابان و ایندفعه خودتون برای من بنویسید ببینم چیکا می کنید؟!

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

بیــــست و شـشـم

اول: ساعت 6 صبح اس.ام (Short message) دادن با این متن: نماز جمعه فردا با امامت مقام رهبری، آیت الله خامنه ای برگزار می شود. از ساعت 8 صبح پذیرای شما هستیم. یعنی احیانا صبحونه در خدمت مقام معظمید. احیانا شیر و کیک می دن، در همه میدون اصلی تهرانم اتوبوس و مینی بوس حاضره که بیارتون(این و اخبار گفت). خوب دیگه همه چی که حاضره، هم صبحونه، هم اتوبوس، هم تخلیه انرژی از راه داد زدن! بنابراین فردا شاهد جمعیت عظیمی هستیم که می خوان صبحونه بخورن، شعارای اساسی بدن، مشت تو دهن آمریکا بزنن، اسرائیل و محو کنن، جمهوری اسلامی و به مصر صادر کنن و فتنه رو محاکمه کنن یا هر گــــــُه دیگه ای...

دوم: حالم از فضای خبری که این روزا به کسالت بار ترین شکل ممکن پیش می ره بهم می خوره. هر جا نگاه می ندازی مصر، کشورهای عربی، تظاهرات، تغییر، شباهت اعتراض مصر و جنبش سبز، فتنه گران، بیانیه، اسلام، انقلاب اسلامی، امام آمد، شاه رفت، مرگ بر آمریکا، حسنی مبارک و هر گــــــُه دیگه ای...

سوم: توی یوتوب پر از کلیپ های رقص دخترا توی مدرسه اس. نشستم همشون و دیدم. خیلی حال داد. آدم افتخار می کنه. تو مدرسه ها از صبح تا ظهر سر هر کلاسی از مسلمانی و اسلام و خط امام و اینها می گن و مخ و شستشو می دن و هر گـــــُه دیگه ای. اما در چند دقیقه این دخترا همه رو به چپ شون می گیرن و می زنن می رقصن

چهارم: این یارو آیت الله نوری همدانی گفته: به مردم مصر توصیه می کنم سمت برقرار کردن نظام سکولار نرن، و خواسته شون تنها برقرار کردن نظام اسلامی باشد. بعد توی خط دوم می گه: مردم مصر نباید بگذارند که کشورهای بیگانه برای اعتراضشان مسیری در نظر بگیرند یا پیشنهاد استقرار نوعی حکومت را بدهند. به همین خاطر ایشون یا خودش رو مصری می دونه که بیگانه حساب نمی شه و پیشنهاد می ده. یا حوش و حواسش سر جاش نیست یادش می ره خط بالا چی گفته. یا می خواد حرف جمهوری اسلامی و قرقره کنه، یا هر گـــــُه دیگه ای....

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

بیــست و پـــــنجم

اول: در حالی که از دست آوردهای همه سویه انقلاب اسلامی تعریف و تمجید می کرد به سرباز کنار دستی اش گفت: "زمان شاه به ما که سرباز بودیم شام،ناهار درست حسابی می دادن. موقعی ام که می خواستیم بریم مرخصی، بلیط قطار یا اتوبوس بهمون می دادن.همه چی روی حساب کتاب بود. مثه الان نبود که سرباز نون نداشته باشه بخوره توی پادگان."

دوم: نمی خوام هی تکرار کنم " خاک بر سر ملت ایران" پس شما زحمت بکش با خودت تکرار کن در ادامه این نوشته. بعد تونس که 24 ساعته حکومت و ریخت پایین مصریا از جا پاشدن، پس... مصریا همه ریختن تو خیابون گفتن مبارک تا نره مام نمیریم،پس... حکومت تانک آورد توی خیابون اما مردم راست جلو تانک وایسادن،پس... پلیس زد 60-70 نفر رو کشت ولی مردم خونی مالین فرار نکردن توی پس کوچه ها، پس... مصریا شبام خیابونارو خالی نکردن، همون جا خوابیدن، پس... البرادعی که یه جورایی رهبر مصریا شده گفت مردم خیابونارو به هیچ عنوان خالی نکنن،پس... مبارک گفت به هیچ عنوان از قدرت کناره گیری نمی کنم، مصریا گفتن مام توقع نداشتیم راحت بری کنار، تو بچسب به قدرت، ما می کشیمت پایین، پس...

به زبان کوچه و خیابون: اول: اصلا معلوم نیس این مردم چی میگن. از انقلاب تعریف می کنه، اما میگه زمان شاه همه چی سر جاش بود. پدر جان پس شما آزار ابنه داشتی انقلاب مردی؟! دوم: ایرانی جماعت فقط ادعا داره، بعدشم که گندش در می آید می گه: " نـــــــه، ما فرق داشتیم، اونا فرق دارن، فرق ما با اونا فلانه، فرق اونا با ما چنانه." بســــه بابا بســــه، بیشتر ماله نکشید روش.

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

بیــــست و چهــــارم

یکی بـــود یکی نبـــــــود، غیر از خدا خیلی های دیگـــه بودن که فعلا باهاشون کاری نــــداریم...
یه روز امام خمــــــینی در حالی که اخم هاش در هم بود و یه عده دورش نشسته بودن گفت: نگویــــید من، این من خـــــود شیطان است.
بعد چند نفری زدند زیر گریه، بعضی گفتند درست است درست است، چند نفری اضافه کردند تکبیـــــر...
خلاصه گذشت تا روزی امام یک سر از فرانس در بهشت زهرا فرود آمد و روی منبر رفت و با اخم هایی در هم با فریاد گفت: مــــــن دولت تعیین می کنم، مــــــن توی دهن آمریکا می زنم، مـــــن به پشتوانه ی این ملت دولت تعیین می کنم.
بعد حدود دویست نفر زیر گریه زدند، صد نفر صلوات فرستادند، باقی هم تکبــــیر گفتند.
بعد اینجوری شد که امـــام توی دلش گفت: عجب گـــــاوایی هستن، خوبه حالا قبلا بهشون گفته بودما.
و از آن روز به بعد همه چیز را به چـــــپ اش گرفت و پس شد آنچه که شد!

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

بیــــست و ســــــوم

اگر از پرزیــــــدنت احــ ـمدی نژاد که با اون قیافه و ریخت تا به حال 7 بار از جانب ملـــــــت ایران به آمریکا سفر کرده بگذریم بنــــــده به شخصه فکر نمی کردم که روزی ایــــــن یکی آقا، از جانب کســـی، چیزی، جایی و یا ملتی به آمریکا(واشنگتن) فرستاده بشه، که شــــــد.

جناب رییس دولـــــت رو برای این کنار گذاشتم که نخواستم معیارم فقط قیافه باشه. اما به تنــــبان حضرت یوسف قسم که من جناب علیرضا دبیر را از همان زمانی که در دبیرستان سر دختــــربازی دعوا راه می انداخت و چوب و چماق می کشید و پلیس از حیاط مدرسه خرتناقــــش را می گرفت و می برد می شناسم. دقیقا به مدت دو سال هر روز در دبیرستان با باقی دوستان اراذل اوبـــــاش جلوی دفتر مدرسه ایشان را می دیدم که با قیافه ای کج و یک وری دست به خشتک منتظر بود. در کل برای خودش یکلا قبایی بود. با اینکه زیر یک خم گیری و کشــــتی گیری اش در کلاس درس بسیار معروف بود اما همیشه در جمع دوستان پیش بینی می شد که یا یک روز این علیرضا زورگیر می شود، یا معتاد می شود و از جوب بیرون می کشندش، یا اینکه در نهایت برای قتلی چیزی از دار آویزانــــش می کنند. که خوب هیچکدام از این ها نشد و دبیر رفت و در تنها رشته ای که در آن استعدادی داشت قهرمان ملی شد و ما بسی خوشحال شدیم و از هم مدرسه ای بودن با ایشان به خود بالیدیم و از خیر کینه ی مشتی که توی صورتمان زده بود گذشتیم.
اما زمانی که دیدم جناب دبیر خود را در شهرداری و شورای شهر و اینها جا کرد، چشمانم به سان ماتحــــت فیل گرد شد و از خودم پرسیدم یعنی علیرضا دبیر چه کاری در شورای شهر می تواند انجام دهد؟ نکند قرار است به عنوان اهرم فشار و زیر یکخم گیر از او استفاده شود؟
تا اینکه امروز فهمیدم جناب دکتر علیرضا دبیر برای دریافت جایزه برترین کلان شهر، که در واشنگتن برگزار شده از جانب قالی باف به آمریکا رفته و قرار است آنجا نماینده شهرداری تهران باشد. بعد دریافتم که کلا در مورد ایشان از همان ابتدا اشتباه فکر می کردیم. انگار جز دعوا و زورگیری و زیر یکخم گیری استعداد های دیگری دارد که هنوز از آنها قافلیم.
اما این سوال در ذهنم برطرف نشد، و نخــــواهد شد که آخر با چه رویی؟ با چه قیافه ای؟ اعتماد به نفس هم اندازه ای دارد.با آن گوشهای شکسته و قلمبه که نمی شود در مقابل نماینده های خوش بر و رو خارجکی حاضر شد. همینجور خیــــاری که نمی شود از این شاخه به آن شاخه پرید. قهرمان ملی زد و خورد را چه ربط به نماینده شهرداری یک کلان شهر، این همه آدم درست حسابی مناسب این کار دارند در زندان و این طرف آن طرف خاک می خورند و یک مشت شاخ شکســـــته پستان کور شده اند نماینده ملت و فلان و اینها.

به زبان کوچه و خیابان: همین مونده بود تو یکی بری آمریکا که رفتی، خواننده ی محترم بی زحمت بشــــــاش به این خر تو خری.