جناب رییس دولـــــت رو برای این کنار گذاشتم که نخواستم معیارم فقط قیافه باشه. اما به تنــــبان حضرت یوسف قسم که من جناب علیرضا دبیر را از همان زمانی که در دبیرستان سر دختــــربازی دعوا راه می انداخت و چوب و چماق می کشید و پلیس از حیاط مدرسه خرتناقــــش را می گرفت و می برد می شناسم. دقیقا به مدت دو سال هر روز در دبیرستان با باقی دوستان اراذل اوبـــــاش جلوی دفتر مدرسه ایشان را می دیدم که با قیافه ای کج و یک وری دست به خشتک منتظر بود. در کل برای خودش یکلا قبایی بود. با اینکه زیر یک خم گیری و کشــــتی گیری اش در کلاس درس بسیار معروف بود اما همیشه در جمع دوستان پیش بینی می شد که یا یک روز این علیرضا زورگیر می شود، یا معتاد می شود و از جوب بیرون می کشندش، یا اینکه در نهایت برای قتلی چیزی از دار آویزانــــش می کنند. که خوب هیچکدام از این ها نشد و دبیر رفت و در تنها رشته ای که در آن استعدادی داشت قهرمان ملی شد و ما بسی خوشحال شدیم و از هم مدرسه ای بودن با ایشان به خود بالیدیم و از خیر کینه ی مشتی که توی صورتمان زده بود گذشتیم.
اما زمانی که دیدم جناب دبیر خود را در شهرداری و شورای شهر و اینها جا کرد، چشمانم به سان ماتحــــت فیل گرد شد و از خودم پرسیدم یعنی علیرضا دبیر چه کاری در شورای شهر می تواند انجام دهد؟ نکند قرار است به عنوان اهرم فشار و زیر یکخم گیر از او استفاده شود؟
تا اینکه امروز فهمیدم جناب دکتر علیرضا دبیر برای دریافت جایزه برترین کلان شهر، که در واشنگتن برگزار شده از جانب قالی باف به آمریکا رفته و قرار است آنجا نماینده شهرداری تهران باشد. بعد دریافتم که کلا در مورد ایشان از همان ابتدا اشتباه فکر می کردیم. انگار جز دعوا و زورگیری و زیر یکخم گیری استعداد های دیگری دارد که هنوز از آنها قافلیم.
اما این سوال در ذهنم برطرف نشد، و نخــــواهد شد که آخر با چه رویی؟ با چه قیافه ای؟ اعتماد به نفس هم اندازه ای دارد.با آن گوشهای شکسته و قلمبه که نمی شود در مقابل نماینده های خوش بر و رو خارجکی حاضر شد. همینجور خیــــاری که نمی شود از این شاخه به آن شاخه پرید. قهرمان ملی زد و خورد را چه ربط به نماینده شهرداری یک کلان شهر، این همه آدم درست حسابی مناسب این کار دارند در زندان و این طرف آن طرف خاک می خورند و یک مشت شاخ شکســـــته پستان کور شده اند نماینده ملت و فلان و اینها.
به زبان کوچه و خیابان: همین مونده بود تو یکی بری آمریکا که رفتی، خواننده ی محترم بی زحمت بشــــــاش به این خر تو خری.
سلام
پاسخحذفآقا چه تند باهاش برخورد کردی گناه داره اینا همشون ذوقین
ولی دم شما گرم
کاش بهش ایمیل بزنم بگم بیاد اینجا رو بخونه!
پاسخحذف:))
به تنبان حضرت يوسف گير نده. يهو گيرت سه پيچه مي شه و ميافته پايين تنبان مبارك و حالا بيا و درستش كنَ ... ديگه همينجور جنازه ي دختراس كه بايد جارو كني از تو بلاگت !
پاسخحذفميگم حالا كهَ اينقد خر تو خره شايد يهو ما رو هم فرستادن آمريكا تا در جشن بهترين وب چرخونا جايزه اي چيزي بگيريم؟ آدم اينارو مي بينه به خودش اميدوار ميشه جون منيژ!
مثل اینکه قرار بوده یه هیئت با هم دسته جمعی برن که اتفاقا خود قالیباف هم جز اون هیئت بوده و از اونجایی که وزات خارجه و ... مخالفت کردن حالا یه نماینده فرستادن.
پاسخحذفاحتمالا دبیر رو بخاطر معروفیتی که در کشتی کسب کرده و چهره ی شناخته شده ای هستش فرستادن
اي بابا درد فراتر از اين حرفاست/
پاسخحذفاز همون روزي كه با ناله و زاري سهميه ارشد و دكتراي بهشتي رو گرفت/ از همون وقتي كه تو دانشگاه آزاد ولو بود براي تدريس/ از همون روزي كه .../
الان شعبان جعفري هم اگه زنده بود ميشد يه هنرمند آوانگارد... تو اين مملكت هميشه دوره لمپن ها بوده وهست/.
دمت گرم حال کردم
پاسخحذفخوشم میاد هیچی از زیر دستت در نمیره...
والا فعلا كه خر تو خره و به قول خودت بايد ... به اين اوضاع بلم بشو... به قول حسام شعبون بي مخ هم اگه الان بود سمبل ادب و هنر و كمال ميشد...
پاسخحذفعزیز خر تو خر چیه ..؟
پاسخحذفامام جاهل مسلمان شیعه اقتصاد را سی سال است سپرده است دست بازار تجاری گاوهای اسلامی .. اما فرموده است كه اقتساد مال خر است ..
نتیجه می شود گاو در گالش اسلامی .. و خیال هم دارد این گاو بازی اسلامی مهدی بیا را به جهان هم صادر كند .. بیخود هم نیست كه از نیویورك شروع می كند ..
حالا همین قیافه ای که میگی نداره ، یه زمانی نصف بچه های مدرسه ما رو درگیر خودش کرده بود . یادم نمیره یکی از بچه ها عاشقش بود یه دفتر 100 برگ درست کرده بود توش همه عکسای دبیر رو چسبونده بود!!!
پاسخحذفرفیق تو بد دورونی زندگی می کنیم،خیلی بد....من به نوبه ی خود شاشیدم.
پاسخحذفچه عصبانی !
پاسخحذفدر حد ما :
یک شانه بالا انداختن است و بس!
کاش ..
از چه داری می گریزی ؟
یک جوری شده ای
انگار نمی شناسمت !
هنر خوار شد جادويي ارجمند
پاسخحذفنهان راستي آشكارا گزند
از مملکتی که ر*ئی*س جمهورش این (/:d\)باشد ! انتظار بیشتری نمی رود ! اینجا به تنها چیزی که توجه نمی شود سطح سواد و فرهنگ است ! هر خری سرش را می اندازد پایین می شود همه کاره انگار ! هرچند وقتی مردک احمق پایش را در استان نگذاشته مردم ماشین ماشین نامه می نویسند !!!! دیگر چه انتظاری می رود ! ازماست که برماست دوست من !
پاسخحذفبگذار بخندند
پاسخحذفکه چه ؟؟
به فکر خودت نبوده ای ،
حالا به فکر خودت باش !
تو را عشق می دیدیم
نه به کس خاصی
کلا اینگونه بودی !
و حالا که درونتان را کشتند
عجیب نمی شناسیمتان !
شرایط مهیا باشد، ناچیزترین آدم ها هم یابو ورشان می دارد کارهایی می کنند که بیا و تماشا کن!
پاسخحذفاعتماد به نفس حد ندارد.
آقا
پاسخحذفعزیز
مهربان
زیبا
جناب !
بیا و برای یک بار هم که شده به حرف من گوش کن
چه می شود مگر ؟
اگر گوش می دهی
پاسخحذفبگویم !
رفیق نوشتم.../
پاسخحذفاین نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذف